Wednesday, December 12, 2007

دختران سرزمین مادری

دختران سرزمین مادری
بشنوید آوای پاک دختری
رفتم از بهر وطن خادم شو م
نی ز وجدانم گهی نادم شوم
عشق بودن در میان بی کسان
یاد رب همواره جاری بر زبان
رنج دوری با دل و جان می خرید
لحظه ای جز فکر محرومان ندید
او همان سنگ صبور مردمان
با مداوا و مدارا قهر ما ن
او همان دکتر بنی یعقوب بود
نام او زهرا چه مرگش زود بود
مزد خدمت در سرای ظلم و کین
مرگ و زندان از برایش در کمین
یاد آن خلخال پای آن یهود
مرگ تو رسواگری باشد شهود
چشم باز قاضی القضات بین
شاهدیم مرگ عدالت باز بین
مادر ایران زمین را دل شکست این عدالت را بود پایین وپست
اسماعیل آزاد

Monday, December 3, 2007

پاييز تقديم دوستان پاييزي

موسيقي زيبايي دارد و شعر زيباتر . تقديم به تمام دوستان در پاييز
Music: The Windmills of Your MindLyrics: Alan & Marilyn Bergman Movie: The Thomas Crown Affair
http://www.lyricsfreak.com/s/sting/windmills+of+your+mind_20344778.html

Friday, November 30, 2007

شعرهايم كه نه شر و ور هايم

29/8

خواب :

خواب بعد از ظهرم را حراج كردم

1500 تومان با بيمه

در مطبم بروي شما باز است

هميشه حتي هنگام خواب شيرين بعد از ظهر

مگس مي پرانم

ديروز 20 تا كشتم

ديروز دير رسيدم 3 تا مريض رفته بودند

امروز مگس ها را از پنجره بيرون مي كنم

مي خواهم بخوابم

و خوابهاي رنگي ببينم

خوابهايم خاكستريند

من لبخند بر لب دارم ، من شادم

و روياهايم را مي زيم

و زندگي ام را به روياهايم فروخته ام

... من تورا خواب خواهم ديد

و در خواب تو را در آغوش خواهم كشيد

و در خواب با تو خواهم زيست

خواهم خنديد

خواهم گريست خواهم جنگيد

خواهم زيست و خواهم مرد

كاش وقتي از خواب برمي خيزم

از اين خواب چند ده ساله

تو در كنارم باشي چه خواب باشم چه بيدار

كودك :

كودك به من خنديد

لبخند بر لبانش ماند

بي صدا نگاهم كرد

بي حركت مقابلم ايستاد

و با نگاهش ذهنم را مي خواند

لبخندش را جواب دادم

نه با آن تازگي

دست بر گردنش نهادم

تب نداشت

همچنان به من خيره بود

گلويش را ديدم

چرك نداشت

چشمانش را از روي من برنداشت

"كمي سرما خورده اي عزيزم

زود خوب مي شوي"

مادر خنديد

پدر عبوس همچنان

و كودك هنوز كمي ترس داشت

گفتم آمپول نمي نويسم

خنديد، و سريع رفتند

جاي پاي نگاهش روي برفهاي ذهنم

در شكافهاي خاكستري مغزم

تا ابد باقيست

29/8-86

مرگ:

روزي خواهم مرد

همانگونه كه زاده شدم

روزي خواهم پوسيد

همانگونه كه آفريده شدم

روزي از خواب خواهم پريد

همانگونه كه به خواب رفتم

در پس اين خواب چيست

بيداري آيا هست؟

و در اين خواب به خواب مي روم و رويايي نمي بينم

چون تمام روياهايم را نقاشي مي كنم

من كيستم ؟ من چيستم؟

روزي خواهم مرد ، پس لابد زنده هستم

روزي بيدار خواهم شد ، پس لابد خواب هستم

روزي شاخكهاي هوشياري پروانه ذهنم

كوچكترين موجهاي هوا را لمس خواهند كرد

و زيباترين رنگها را خواهم ديد

و زيباترين صدا ها را خواهم شنيد

و لطيف ترين گلها را لمس خواهم كرد

و بهترين بوها را خواهم شنيد

و دوستي و عشق را خواهم چشيد

شيرين تر از هميشه

اين است روياي بيداري من

و در حيرتم كه اگر روزي بيدار شدم

باز خواهم خوابيد

در پس بيداري چيست و در پس پس آن

آيا خوابي هست آيا بيداري هست

ودر پس آنها چيست

اگر خوابي باشد!

اگر بيداري باشد!

و من هنوز نمي دانم خوابم يا بيدار

29/8/86

PURULENT SECRETIONS OF A SICK MIND:

I wish I could fly , I wish I could swim in the air , slip through it and fly to north sea . I wish I could open my eyes in the morning and see the blue sea kissing the pale yellow sky at horizon. I wish I could hear her waves .

I wish I could walk .. on the beach saying nothing just holding my breath lest I say something wrong . I wish I could walk on sand for time .. and silence shed its curtain over .. I wish everything just turned good and never ended , day and night just walking on the beach under the sun under the moon , till the end of the world, just saying nothing

The sand, the sky , the moon ,

Jittery sound of gloom

Even butterfly wings would

Break the silence

I wish we were there again

Altogether again

I wish that sun would never set

I wish that day would never end

I wish that moonlight night would last forever

Dreams, dreams come true

Even in dreams come true

I dreamed a dream last night

I don’t remember a part !

I just know you were there

And I laughed and were happy again

I remember I lost you in the dark

And I found you next day in my heart

3/9/86

مرگ نه قتل دكتر زهرا بني يعقوب


مي خواستم بنويسم مرگ ديدم اشتباه است اين يك قتل بوده است . و چه كساني از قاتلين حمايت ميكنند . قاتليني كه در رده هاي سازماني پاييني قرار دارند. پس سر پوشي بر اين قتل يك نيت مهمتري را دنبال مي كند.

http://www.irwomen.net/spip.php?article4847اين لينك را بخوانيد

نه بخاطر اين كه پزشك بود . ده هابي گناه مانند او كشته ناپديد شكنجه دستگير و پرپر مي شوند. ابتكار جديد حضرات اعتراف گرفتن از دستگير شدگان دختر مبني بر باكره نبودن است . تهديد به تجاوز زن و مرد، ... و شكنجه هاي روحي...

تا كي بايد تحمل كرد ؟؟ تا وقتي كه نوبت خود ما و عزيزانمان فرا برسد ؟

Tuesday, November 20, 2007

اطلاعيه مهم

اطلاعيه مهم :نقل مكان از روستا به شهر كوچكي با 15000 جمعيت " جونقان"

28 آبان

امروز روز سوم مطب نشستن من در شهر جونقان است ( 28 آبان ) از 26 آبان نشسته ام. آبان سر كار نرفتم . يكماه ضرر مالي بعد از ترك سرچاه . چرا سر چاه را تر ك كردم ؟ با تمام علاقه اي كه به كارم و مردم آنجا داشتم و با تمام ذوق و شوقي كه داشتم ( كه خيلي هاش تو ذوقم خورد ) : دوري از همسر و فرزندم برايم طاقت فرسا شده بود و ديگر تنهايي برايم غير قابل تحمل ، فكر كردم كه مطب درآمد بيشتر داشته باشم و بتوانم شبها به خانه بيايم .

ماه آخر در سرچاه ( مهر ماه ) كه از اول آن گفته بو دم كه ديگر نمي توانم بيايم سرچاه ، همين مزيد بر علت شده بود كه مهر ماه خيلي بهم سخت گذشت . چون وقتي آدم تصميم مي گيره از جايي بره ديگه موندن براش غير قابل تحمل مي شه .

خيلي دردسر كشيديم كه كجا را انتخاب كنيم . مي خواستم برم شبكه بهداشت شهركرد پزشك روستا ، كه يك هفته - ده روزهم دنبالش بودم كه سر دوندنم ، با اينكه 3-4 تا پزشك كم داشتن ، آخرش بهم گفتن تا يكماه پزشك دوم بدون بيتوته (= ماندن شب كه شبي ده تومن حقوقشه ) بشم به ماهي 600 تومن كه خورد تو ذوقم . يه راست محل رو كه ديديم، و فهميدم كه روزي 120 تا مريض بايد ببينم و حداكثر حقوق تومن 900 بدون بيتوته هست ، گازش رو گرفتم رفتم جونقان .

3تا دكتر داره كه من چهارميش مي شم . هر كدوم روزي 80 تا مريض دارن . اما امروز كه روز سوم جلوس من در مطب است سر جمع 10 تا مريض نداشته ام كه دو تاش مال جمعه بود كه اومده بوديم نظافت با پدر مادرم و خواهرم و همسرم . يه بخيه به 4 تومن و يه سرما خوردگي به 1500 تومن.

مادر پدرم و خواهرم و نيما (پسر خواهرم كه يه توپ قلقلي بامزه و تپل با موهاي سياه و لخت است و شديدا" به دخترم علاقمند شده) ، روز پنجشنبه 24 آبان براي تولد مهتا دخترم اومده بودن. جمعه به بهانه ديدن محل مطب اومديم و 4 ساعت كار ازشون كشيدم و مطب رو چيديم . خداييش خيلي كمك كردن و بيشتر روحيه دادن . مامان تمام وسايل مطب 25 ساله ماماييش رو داده بود . ( بار نيسان از تهران ) داشتم مي گفتم خيلي روحيه دادن كه خيلي نياز داشتم و بعد از چند سال احساس مي كردم بازم پدر و مادرم رو در كنار مشكلاتم همراه دارم.

نسيم هم كه پريروز پارچه خريده بود و دوخته بود براي مطب . البته من بي چشم و رو چون از رنگ پرده خوشم نيمده بود و دمغ از كسادي كاروبارم بودم تو ذوقش زدم و حسابي دلش رو شكستم البته نه عمدا" ( آباني ام و رك گو )

خلاصه نميدونم چي شد اومدم اينجا چون انتخابهاي زيادي داشتم : مثلا":

1- پزشك خانواده در شهرستان شهركرد كه شب بتونم برگردم خونه

2- مطب در جونقان ( شهر پدر همسرم در 40 كيلومتري شهركرد)

3- مطب در شهر كرد ( كه با مشورت با چند تن از همكاران ترسيدم نگيره )

4- سفر به خارجه ( كه مستلزم مقدمات طولاني بود)

5- مهاجرت از شهر كرد به يه شهر بزرگتر مثلا" تهران يا اصفهان كه تهران رو دوست ندارم ) كه بازم خيلي دنگ و فنگ داشت .

خوب حالا من اينجام ( در مطب جونقان ) و امروز نزديك 20 تا مگس كشتم و 3 تا مريض ديدم : 2 تا رايگان يكي به 2 تومن.

If you go to the sea,

Tell her:

I miss her white waves.

And peaceful roar,

Send her my regards,

Shout it loud because,

She is so huge,

I'm serious, Please do it for me,

If you go to the sea,

And watch!

Don’t get drowned!

She is so tricky,

Wednesday, November 7, 2007

ايران

سلام دوستان . نمي دونم از وطن بنويسم http://mag.g00ya.com/politics/archives/2007/11/064732.php
يا از خودم چيزي كه مهمه روزهاي سرنوشت سازي در انتظار كشور و ملت ماستو اين سكوت و رخوت و بي عاري من و ما خيانتي است به آينده فرزندان و خودمان. از دكتر مقتول بدر همدان بگويم . از تجاوز به نواميس توسط گرگان در در پوستين ميش يا از غارت ثروت من و تو . از ظلمهاي ناروايي كه بر مردم مي رود . از گداخانه ي بنزين . از زن زائويي كه بخاطر بي بنزيبني ماشين شوهرش و عدم ياوري ملت شريف ايران ، آنهايي كه در جاده ديدند و گذشتند ، و زن زائو و فرزندش مردند. از فرزندان اين خاك كه در بند هاي اوين شكنجه مي شوند. از ملت شريفي كه مي ترسند باور كنند و چه برسد به اين كه اعتراض كنند. از من و تويي كه در پوستين خود فريبي خود را پنهان كرده ايم. از من و توي كه به هم نوعان خود روا نداريم و دولتي كه به هيچكس روا ندارد و شعار عدل علي مي دهد. از رييس جمهور عوام فريب و مستبد يا مراد خبيث او كه از دهان او سخن مي گويد. از شيطان هايي در قالب فرشته. از اسلامي كه مجوز هرگونه ظلم و ستم شده است. از دوستي شنيدم صدام در زندانهايش به ناموس مردم كار نداشت اما مومنين ايران در زندانها تجاوز و قتل و شكنجه مي كنند . آيا سكوت بس نيست ؟ آيا سكوت خيانت نيست ؟ آيا سكوت علامت رضا نيست ؟ فكر مي كنيم با سكوت كمتر در تيررس آنها هستيم . كمتر مورد ستم قرار مي گيريم . خزر را دادند. جزاير تنب و ابو موسي را خواهند داد. مجسمه هاي تخت جمشيد را فروختند. دختران و خواهرانمان را در دبي فروختند. نواميسمان را در بند به يغما بردند. گلهاي تازه شكفته را پرپر كردند. همه به اسم اسلام و خدا . ان الله لايغير مابقموم حتي يغيروا ما به انفسهم . خدا تقدير فومي را تغيير نمي دهد مگر خود تغيير دهندش. پس اگر منتظر معجزه هستيد يا منتظر همسايه تان تا سرنوشت شم را نجات دهد زهي خيال باطل . بايد گفت و نترسيد. بگذاريد خون ما را بريزند مگر خون ما رنگين تر از شهداي راه آزادي است. آيا خون من و تو از زهرا كاظمي رنگين تر است. آيا كساني كه براي آينده من وتودر زندان بسر مي برند بايد تنها بمانند.چه بايد كرد ؟ حداقل كا ابراز نارضايتي مسالمت آميز است . من وتو مانند آنها نيستيم كه بخواهيم ستم را با ستم جواب دهيم . نظر بدهيد :

Tuesday, October 30, 2007

بخوانيد و بگرييد بر حال اين مملكت

http://mag.g00ya.com/politics/archives/2007/10/064280.php

9 آبان

...Does bye mean good bye?

when the wind blows ,, and the sky ..

is yellow shining so high ,,

does it mean good bye..

when the golden leaves fall

and the cool breeze hurls

Silence rules again .The era begins in the misty dawn or dusk, it's foggy and half dark. All grey, like my dreams, that's what my soul, or heart looks like. It's the horizon ahead of me before my eyes: blue gray just like sky in the evenings, so sad and disappointing, even death has its beauty against my dreams.

Life is tears and laughter. Life is pain and joy. life is pity and wishes. Life is nothing but a dream. Wish u happy dreams. Not nightmares

I can no longer stay here (village) This place has no attraction to me and the pain in my heart is increasing daily ….
I think being away has changed my behavior and attitude, I have turned furious and un tolerating. I ignite immediately however unfortunately I like this part. I miss all my friends.


These days are so hard for me as I have exited out of my cheese station caz cheese was getting old.
I took the price to change . I am taking it .

Friday, October 19, 2007

باز هم با مخاطبان

دوستان عزیز مدتی است هیچ کمنتی از دوستان بدست من نمی رسد لطفا" کامنت هاتون رو بصورت آ، لاین در
mehrking@yahoo.com
بگذارید
مرسی تا یعد
راستی دوشنبه آخرین روز ذهکذه سرچاه است و از سه شنبه خدا می داند کجا مشغول باشم
دعام کنین

Sunday, October 14, 2007

فرشته




امروز عصر كه هوا گرگ و ميش بود. يك پسر كوچولو ي دو ساله با سنگ به در مي زد رفتم با عجله بيرون كه فرشته رو ببينم. در رو باز كردم هر اسمي كه ازش مي پرسيدم تكرار مي كرد. باهاش كه دست دادم مي خواست به رسم بزرگترهاش دستم رو ببوسه كه نذاشتم .گفتم بيا بريم پيش گلها . با هم رفتيم من جلو اون عقب . چند تا گل براش چيدم . با گلها براش شيپور زدم اونهم زد. بعد راهش رو كشيد و رفت .
ياد گرفتم كه كسي رو حتي با محبت نمي شه مجبور كرد بيشتر پيش تو بمونه. بايد آزادش بذاري تا بره .مثل يك پرنده ... اگر دوستش داشتي و بازهم بهش محبت كردي حتما" پيشت بر ميگرده هر چند بازهم كوتاه، ... اسيرش نكن. بذار هر وقت، هر چي دلش خواست بكنه. و محبت و طعم دوستي رو در دلت نگه دار تازه
اسمش مهدي بود . دماغش آويزون ولي عين يك فرشته بود . الانم دوست دارم ببينمش . خدايا چرا اين دنيا اينطوريه . من كه يك فرشته دارم و نمي تونم ببينمش .......
من و انكار شراب اين چه حكايت باشد........
غالبا" اينــقــدرم عقل و كفايت باشد
من كه شبها ره تقوا زده ام با دف و چنگ
اين زمان سر به ره آرم چه حكايت باشد

Saturday, October 6, 2007

طلوع

طلوع


14/7/86



حالا كه به اين سن رسيده ام تميز خيلي خوب و بدها را فهميده ام . ياد گرفته ام كه هر حرفي را بي تعقل و منطق نپذيرم . اما هنوز هم آتش مي سوزاند و موج غرق مي كند. نتيجه : بينش دليل رستگاري نيست. عاقبت : هر كي رو با شرايط خودش محك مي زنن پس نه خودت رو بهتر بدون نه بدتر. و در هر مقامي كه هستي آتش مي سوزونه و آب غرق مي كنه !


افراط و تفريط بدست.


خدا آدم رو آزاد گذاشته تا انتخاب كنه .بچه هامون رو آزاد بذاريم انتخاب كنن.


Love burns and leaves no ashes


Sometimes look at yourself in the mirror


Remember not to pay more than what something costs.


Everything has a price.

The bowl is hotter than the bowl !!!



هر چه آدم بزرگ تر مي شه آرزو هاش كوچك تر مي شن .


آرزوهات رو يك جا يادداشت كن . شايد چيز هايي كه امروز داري آرزوي ديروزت باشه


آرزوهام : اگر آدم آرزو نداشته باشه با نا اميده يا خيلي درويش .


ولي من خيلي چيز ها رو دو ست دارم داشته باشم . آرزو دارم اتفاق بدي برا كسي نيافته و هيچ كي تو دنيا بدي نبينه . آرزو دارم عدل و صلح در دنيا بر قرار باشه !


آرزو دارم آدم خوبي باشم و بمونم . آرزو دارم يك روز يك جا تو اونجايي كه مي گن همه چي ابديه . براي هميشه با كساني كه دوستشون دارم باشم.


آرزو دارم بتونم كار مفيدي بكنم. ببخشم و خدمت كنم.......

آرزوهاتون چية ( كامنت بذارين و در mehrkingنيز آف بذارين )



كودك و دريا



بسمه


كودك و دريا



11/7/86


گاهي بايد كودك بود و در سا حل زندگي در آب نشست و با ماسه هاي زمان بازي كرد و ماهي كوچولوي خوشي را از آب گرفت و به آب داد. گاه بايد كودك شد و در آب شنا كرد و به ناله و فرياد مادر بي اعتنا . گاه بايد به عمق دريا شنا كرد بي اعتنا به نگراني ها ...



گاه بايد ماهي از آب گرفت چون كودك با آب كش . گاه بايد آب دريا را با سطل كوچك به ساحل خشك ريخت . امروز من يك ماهي كوچك ار آب گرفتم . آنرا در سطل انداختم . ماهي در ته سطل زير ماسه ها قايم شده بود. وقتي خواستم ماهي را به آب بياندازم زير ماسه ها قايم شد و تكان نخورد . نمي خواست دوباره جابجا شود. نمي دانست كه به زادگاهش بر مي گردد . پيش دوستان. مر گ هم بازگشت است و ما مثل ماهي كوچولو از مرگ گريزان.





10 ساعت پشت رل نشسته بودم . خسته و كوفته . امروز به زلال آب دريا نگاه كردم و گفتم ارزشش را داشت. با آنهمه خستگي وقتي به خورشيد نگاه كردم . وقتي به چشمهاي دريا نگاه كردم ياد وداعمان با دريا افتادم.. آن وقت بي مهتا حالا با مهتا ( مهتا آخرين بار كه از دريا بر مي گشتيم با دريا باي باي كرد. قبل از آنكه ما اينكار رو بكنيم ... آخه دختر منه ديگه )



اگر از سير تا پياز سفر رو بخوام بگم حكايت صد من كاغذ ميشه كه حوصله اش رو ندارم . ولي شمال زيبا تر از دفعات پيش بود. سبز آبي قرمز زرد نارنجي همه رنگهاي تند و شاد. بابلسر ياد آور بهترين خاطراتم با نسيم بود. روزهاي جدايي و سفر 1000 كيلومتري هفتگي براي ديدن يار... قبل از دوره آموزشي نسيم تو بابلسر عزا گرفته بودم كه 40 روز تو شهر غريب چطور سر كنم . اون موقع مهتا هنوز نبود. گفتم به نكته مثبتش نگاه كنم. گفتيم هر هفته من برم اونجا . 16 ساعت با اتوبوس. 5 بار در 40 روز رفتم. و خيلي هم خوش گذشت خيلي. بهترين سفر نامزدي ( البته اون موقع عروسي هم كرده بوديم اما انگار دوست دختر دوست پسر بوديم...







حالا اين سفر ياد اور اون روزها. با مهتا و دوستان... سعي كردم كمتر بخوابم و از هر فرصت براي ديدن دريا استفاده كنم . اما الان كه فكر مي كنم مي بينم كمتر به چشماي دريا خيره بودم و بيشتر در فكر. حالا حسرت مي خورم. كاش الان هم كنار دريا بودم. كاش هميشه بودم. دوستمان در آنجا ماند . دانشجو شد. مهتا هم گفت :" بليم دانشگاه" عكس مهتا در دانشگاه روز ثبت نام J









----------------------------------



اغماء : الياس: ما به حدي از كمال رسيده ايم كه بد را از خوب تشخيص بدهيم و نيازي به رساله نداريم.( يعني اي مردم اگر تابع نعل به نعل مذهبيون نبوديد پس الياس هستين.) نيازي به گفتن نيست كه اين سريال مشابه فيلم وكيل مدافع شيطان با بازي تاريخي آلپاچينو (مخصوصا" در قسمت كفر گويي آخر فيلم ) است. اگر توجه كرده باشيد عكس او در اتاق رز روي ديوار است.



----------------------------------


( نظــــر بدهيــــــد . و در ياهو كامنت خود را كاملا" پيست كنيد. چون دوستان شاكي هستن كه كمنت مي نويسن و نمياد)


--------------------------


Some times I think God has such a blessing upon ume for all good things given …

But If he takes them away and gives pain instead ,Shall I be still thankful??? ( comment please)

Monday, October 1, 2007

هيچ كس مثل هيچ كس نيست

هيچ كس مثل هيچ كس نيست .

9 مهر 86

حسرت حال مردمان نخور .بسا كسان كه به حال تو اميدوارند.

مردم دو دسته اند . دسته اي كه مبتلا هستند و دسته اي مبتلا نيستند.

آن دسته اي كه مبتلا نيستند ممكن است هر لحظه مبتلا شوند . پس در حال نيك روزي به حال مبتلايان بينديشم كه خداوند در وقت ابتلا به ما كمك كند.

به كسي گفتند كه نيمي از عمرت را در فقر و نيمي را در غنا بسر خواهي برد . كدام يك را ابتدا مي خواهي؟ گفت نيمه غنا كه در آن به خلق كمك كنم . در نيمه فقر خدا بزرگ است . و خدا او را در نيمه عمر فقر، غني ساخت.

چشم پوشي از لذات باعث مي شود خداوند به انسان حكمت بدهد.

كدام لذات مباح و كدام گناه است؟ خود انسان به نيكي مي داند. اما گاه بايد محكي زد تا عيار اعمال روشن شود.گاهي بايد به آيينه اي نگاه كنيم : دل دوستي نيك كه در آن آينه عيبهاي خود را ببينيم . زيرا خيلي از عيوب خود را نيكي مي پنداريم .

بعضي چيز ها رو ميشه ديد و يا حس كرد اما نمي شه بيان كرد يعني در قالب جملات مفهموم نمي شوند. به اينا مي گن بصيرت ... همين ديگه ... حالا من نه بصيرت دارم و نه اين حرفها رو مي فهمم.

Sunday, September 30, 2007

سخني با خوانندگان

سخني با خوانندگان



8 مهر 86



... چند وقتيه دستم به قلم نمي ره . شايد سرعت و جريان افكارم كاهش يافته . اما فرصت كردم به جاي نوشتن كمي بخوانم. وب بلاگ هاي جالبي مثل حاجي واشنگتن ، هزار و يك روزنه ، جوجو ، سكوت ، كاكتوس





اينجا من كمتر به خاطر كسي مي نويسم . بيشتر خالي كردن بار افكار خودم هست. خاطراتم كم كم يكجور و يكنواخت شده .







گل طلا بازم گاهي سر مي زنه و يه بلوايي راه مي اندازه اما من ديگه دوستش دارم و بهش گير نمي دم . مدتي كه با كسي در گير نمي شم. انگار صبرم زياد شده يا دنده پهن شدم. يا عصباني نيستم . شايدم بخاطر اينه كه به خودم مي گم ميخوام برم . تو خونه هم جوش نمي آرم . كلا" بچه خوبي شدم. گفتم بيشتر برا خودم مي نوشتم اما امروز برا شما مي نويسم . انگار تعهدي هست كه خوانندگان اين بلاگ را مطلع نگه دارم. چمن هام بلند شدن گاهي روشون دراز مي كشم. اما دل نبستم و خودم را آماده رفتن مي كنم . نپرسين كجا كه نمي دونم.





دوستي گفت سياسي ننويس. مي خواستم برش دارم اين جنازه منحوس مقاله سياسي رو كه دردسر نشه اما گفتم بي خيال. تو هزار و يك روزنه نوشته بود كه خواب ديده جنگ شده. به اون روز هم فكر مي كنم . اين روزها روزهاي خوب يا آخرين روزهاي خوب كشور ما شايد باشه. با اين حضرات فيلسوف .



راستي در لينك بالا مساله بكارت ، رمضان و روزه و فمينيسم هم بحث شده بخوانيد جالبه چون مال 2 سال پيشه!



خوب از اينكه اينقد اينور اونور حوالتون دادم ناراحت نشين. اگر دوست دارين از اين بلاگ چيزهايي بيشتر بخونيد پيشنهاد بدهيد و با سوال و يا بحثي را مطرح كنيد . منتظرم.



به آرزوي جهاني پر از صلح



چند جمله از دکتر وین دایر


چند جمله از عارف بزرگ دکتر وین دایر:






دنیا مانند پژواك اعمال و خواستهای ماست. اگر به جهان بگویی: ”سهم منو بده...“ دنیا مانند پژواكی كه از كوه برمی گردد، به تو خواهد گفت: ”سهم منو بده....“ و تو در كشمكش با دنیا دچار جنگ اعصاب می شوی. اما اگر به دنیا بگویی: ”چه خدمتی برایتان انجام دهم؟...“ دنیا هم بتو خواهد گفت: ”چه خدمتی برایتان انجام دهم؟...“!!

هر كس به دیگری زیانی برساند و یا ضربه ای به كسی بزند، بیشترین زیان را خود از آن خواهد دید، چرا كه هركس در دادگاه عدل الهی در برابر اعمال ناروای خودش مسؤول است.

به هر كاری كه دست زدید، نیاز به خداوند و خدمت به مردم را در نظر داشته باشید، زیرا این شیوه ی زندگی معجزه آفرینان است.

تنها راه تغییر عادتها، تكرار رفتارهای تازه است.

درستكارترین مردم جهان، بیشترین احترام را بسوی خود جلب شده می بینند، حتا اگر آماج بیشترین بدرفتاریها و بی حرمتیها قرار گیرند
.

برای آغاز هر تحول در خود، ابتدا منبع تولید ترس و نفرت را در وجود خود شناسایی و ریشه كن كنید.


از مهم ترین كارهایی كه به عنوان یك آدم بزرگ می توانید انجام دهید اینست كه گهگاه به شادمانی دوران كودكی برگردید.

درون تو مشتی گوشت قرمز است كه دیدنش تو را با خودت مواجه نمی كند. تو لابلای آن گوشتهای قرمز درونت نیستی. آنجا را نگرد. خودت را در آرزوهایت خواهی یافت.

اگر مختارید كه بین حق به جانب بودن و مهربانی یكی را انتخاب كنید، مهربانی را انتخاب كنید.


دروغ انفجاریست در اعتماد به نفس تو

Monday, September 24, 2007

يآس و نا ميدي ... اميد و فرزانگي

يآس و نا ميدي ... اميد و فرزانگي

2/7/86

دلتنگم .. دلتنگ لحظه هاي ديوانگي و لحظه هاي سكوت و خموشي . آه كاش سر انجام اين شب تيره به روشني منجر شود.

از اينجا خسته شده ام . ديگر دارم بزور تحمل مي كنم. كسي نمي فهمد . همه فكر مي كنند ناز مي كنم. ولي انرژي و انگيزه ام به پايان رسيده. ديگر دوري عزيزانم برايم غير قابل تحمل شده. هر چند اين چند صباح آخر صبور تر شده ام ولي ميلي به خدمت ندارم . از رفتارهاي شبكه و مردم بيزار شده ام. . راستي كتاب سيدهارتا نوشته هرمان هسه را بالاخره تمام كردم. واقعا" كتاب زيبايي است كه خواندنش را به شما توصيه مي كنم. شايد هرمان هسه خود يك بودا بوده كه چنين زيبا بيان كرده زندگي رو.

كتاب چه كسي پنيرم را برداشت را هم تمام كردم . 97 صفحه در 6 ماه ! ولي همسرم در 1ساعت ونيم خوندش. تفاوت از زمين تا آسمان. سرعت CPU و اين حرفا. مي گن افسرده دل افسرده كند انجمني را... امشب هم كه سرمور افطار دعوت بوديم و همه مي گفتن و مي خنديدن من خموش و سر به تو داشتم. حتما" فردا كه بيدار شدم حالم بهتر خواهد بود و به اين افسردگي خواهم خنديد. زندگي يعني تناوب خوشي و غم. پس نبايد در زواياي غم زياد تامل كرد و زخمها را خراشيد . زمان بهترين مرهم است. راستي كاش زودتر عيد فطر مي شد. هر چند روزه سختم نيست ولي گاه هوس يك ليوان آب خنك آدم را غش مي دهد.

راستي سخنراني اقاي رييس جمهور را شنيديد . من كه خيلي به خودم مي بالم كه چنين مردم دانايي رييس جمهور كشورم است. شما چطور ؟ واقعا" اگر او نبود ما الان به جاي انرژي هسته اي چه داشتيم؟ بجاي كارت سوخت چه داشتيم ؟ بجاي دوستاني مانند هوگو چاوز و خالد مشعل و حسن نصر الله و كاسترو چه داشتيم. ما كلا" ملت ناشكري هستيم و بخاطر همين ناشكري ها ست كه رجايي ثاني سالها طول كشيد كه رييس جمهور كشور ما شود. فقط تصور كنيد اگر در تمام اين سالها ي انقلاب فجر احمدي نژادها بر سر كار نبودند، چه بر سر مملكت ما آمده بود. هنوز نوكري آمريكا را مي كرديم. و نفت و بنزين هدر مي داديم و انرژي هسته اي را به هسته خود نيز حساب نمي كرديم . حال به لطف انرژي هسته اي ما دارو هاي هسته اي از جمله اورانيوم غني شده كه در صنعت غذا سازي استفاده بسياري دارد و پلوتونيم كه در درمان انواع سرطانها منجمله اين غده سرطاني اسراييلي كاربرد دارد را داريم و مي توانيم هر لحظه اراده نماييم وجود بشريت را از سرطان بزداييم . حتي اين تكنولوژي بومي را كه از ما دزديده شده بود ( احتمالا" در قانون ابو علي سينا ) را بدست آورده ، و به كشورهاي صلح طلبي مانند كوبا و ونزوئلا و سودان كه نيمي از جمعيتش محتاج صنعت اورانيوم غني شده براي سير كردن شكمهاي خالي خود هستند هديه نماييم تا دنيا طعم صلح و آرامش و دوستي را بچشد. فرانسه و آمريكا و ديگر استثمار گران نمي خواهند ما آزاد باشيم و هر كاري كه به صلاح بشريت است را انجام دهيم . آنها زندان گوانتانومو دارند و در عراق آمده اند كه همه مسلمانها را بكشند تا اسلام را ريشه كن كنند. آنها مي خواهند ما منافعي در عراق و افغانستان نداشته باشيم. مي خواهند فقط خودشان تنها بخورند. آنها به خواستها و آرمانها انساندوستانه جمهوري اسلامي احترام نمي گذلرند پس چطور انتظار دارند ما به قوانين دست نشانده حقوق بشر كه متناقض با احكام الهي ماست پايبند باشيم. حالا ديگر كار به جايي رسيده كه خبر نگار آمريكايي CBS آقاي بوش را فرد مذهبي معرفي مي كند . يعني امكان دارد كه آقاي رييس جمهور ما مذهبي باشد آنوقت بوش هم مذهبي باشد؟ كدام مذهب به شما اجازه مي دهد كه خودتان بمب اتم داشته ياشيد و ما نداشته باشيم؟ كدام مذهب به شما اجازه مي دهد كه انرژي هسته اي داشته ياشيد و ما براي توليد دارو ي ضد سرطان، انرژي هسته اي نداشته باشيم. آقاي بوش اگر شما مذهبي بوديد مثل رييس جمهور ما ، نبايد داعيه حقوق بشر كه متناقض با اصول مذهبي است را سر مي داديد. اصلا" ما آقاي بوش را به مصالحه مذهبي فرا مي خوانيم. نصف عراق شيعه مال ما كردها هم مال شما . سني هاي سودان مال ما مسيحبان مال شما . كمونيستهاي كوبا و ونزوئلامال ما . سني هاي افغانستان مال شما. در اين تقسيم بندي هاي مذهبي پلوراليم مذهبي هم در نظر گرفته شده . ما حتي از مسيحيان ارمني در مقابل مسلمانان آذري حمايت مي كنيم . پس چرا انگ مذهب پرستي و اصولگرايي به ما زده مي شود. واقعا " اگر انرژي هسته اي نبود ما چگونه مي توانستيم حقوق ذكر شده مان را در سراسر دنيا بگيريم و در فلسطين با اسراييل اين غده سرطاني كه عده اي فلسطيني زمينهايشان را به انها فروختند ، بجنگيم. آيا اين بجز نيروي ايمان و تقواي الهي مقدور بود ؟

در پايان از آقاي احمدي نزاد بخاطر روشن كردن مقاصد و نيات انساني و صلح آميز انرژي هسته اي كه تاكنون براي جهانيان روشن نبود تشكر مي كنيم و همچنين براي افشاي حضور آقاي بوش در بمگذاري برجهاي دو قلوي نيو يورك و نقاب برداري از چهره اشغال گران در عراق كه روزانه بطور سهميه بندي هزاران عراقي را بخاطر دلايل مذهبي مي كشند.

كاش آقاي بوش مذهبي نامه دعوت مذهبي آقاي احمدي نزاد را مي خواند . شايد او نيز مسلمان مي شد و آنروز دنيا گلستان مي شد . درست مانند ايران اسلامي ما.

Wednesday, September 19, 2007

با مخاطبان

سلام به خواننذگان عزیز
لطفا " اگر کمنت ها تون نمیاد برام آف بدارین mehrking@yahoo.com
mer30

Monday, September 10, 2007

مهر رَز

19/6/86 11:45pm

امروز كه حالم خوب بود . روزه ام بودم . يه بند هم تا 2 مريض ديدم . بي چاي و سيگار . ............................................................................................................

امروز به باغچه هم كمي رسيدم . راستي درس رو بعد از 6-7-8 ماه وقفه شروع كردم پارسال همين موقها بود كه رفتم اصفهان كلاس چه گرم بود.

........................................................................................... امشب تو مدار صفر درجه مي گفت مردها عاشق تصور ذهني خود از زنها هستن و بعد ازشون گاهي انتظار معشوقه گاه انتظار آشپز و گاه مادر رو دارن . نمي دونم اينو از كجا دزديده بود و كي گفته ولي درست گفته . مثل اون فيلمي كه حسين پناهي توش عاشق يه دختره مي شه . بعد يه كمپوت تو حياط مي بينه كه نور خورشيد رو منعكس كرده به خودش مي گه خورشيد كف حياطه بعد مي ره قوطي خالي رو مي بينه . همين كه خدا اين موجودات رو منعكس كننده عشق و گرماي محبت آفريده . همين كه تو وجودشون عكس خودت و آسمون رو مي بيني و از نور سرمست و سيراب ميشي ، البته اگر اون آينه رو فراموش نكني و دور نندازي و نگي هميشه اونجاست . اگر اين آيينه جهان نما رو نگه داري و بدوني كه آينه است و بايد دلش رو پاك كني تا دل اونو و دل خودتو ببيني. البته اين گوشه اي از استعاره من نسبت به زنهاست يعني اين آينه قسمتي از وجودشونه كه اگر روشن باشه به زيبايي ظاهري يا مهر و محبت . باقي وجودشون خودشون هستن كه مثل تنه درخت مو پيچيده هستن و نمي توني افكارشون رو بخوني . با تو متفاوت هستن . گاه در شيره وجودشون عسل گاه زهر نهفته است. چه عسل و چه زهر اگر عاشق مي رَز باشي گواراست . چه بماني و چه جگرت خون شود. اگر عاشق باشي زهر نيز مانند عسل شيرين است. خدا انسان را آفريد و من ندانم چه آفريد. چون مهر در دلش نهاد . اورا همنشين خود كرد و بر ملك برتري داد. مهر رَز

GIBRAN:
THEY SAY: if you see a slave sleeping do not wake him lest he be dreaming of freedom
I say: If you see a slave sleeping, wake him and explain to him freedom.

Insolence isn’t bravery and tenderness isn’t cowardice

There are among the people murderers who have never committed murder, thieves who have never stolen and liars who have spoken nothing but the truth.

Saturday, September 8, 2007

me myself

حاشا كه من به موسم گل ترك مي كنم من لاف عقل مي زنم اين كار كي كنم
مطرب كجاست تا همه محصول زهد و علم در كار بانگ بربط و آواز ني كنم
از قيل و قال مدرسه حالي دلم گرفت يك چند نيز خدمت مي و معشوق كنم
كو پيك صبح تا گله هاي شب فراق با آن خجسته طالع فرخنده پي كنم
اين جان عاريت كه به حافظ سپرد دوست روزي رخش به بينم و تسليم وي كنم
هفته هاي اخر سرچاهه .. مي خوام اين جند صباح هم به خير بگذره. راستي 3 تا ختنه كردم توپ و پول تلفن 63000 در آومد.
بايد بروم كفشهايم كو ... از اينكه كمنت ديگه نمي ذارين ناراحتم كه خودخواهييه . اما من مي نويسم برا خودم نه كمنت. دوست دار همتون.موفق باشين . بقول مادرم سر هر سفره 1 كاسه خون هست. خوب همه هم درديم . پس بيايم همدلي كنيم و پا پس تكشيم.
راستي داستان چه كسي پنيرم را برداشت رو تموم كرم بعد از 6 ماه . پيشنهاد مي كنم حتما" بخونين تا زندگيتون متحول سه .