Sunday, September 30, 2007

سخني با خوانندگان

سخني با خوانندگان



8 مهر 86



... چند وقتيه دستم به قلم نمي ره . شايد سرعت و جريان افكارم كاهش يافته . اما فرصت كردم به جاي نوشتن كمي بخوانم. وب بلاگ هاي جالبي مثل حاجي واشنگتن ، هزار و يك روزنه ، جوجو ، سكوت ، كاكتوس





اينجا من كمتر به خاطر كسي مي نويسم . بيشتر خالي كردن بار افكار خودم هست. خاطراتم كم كم يكجور و يكنواخت شده .







گل طلا بازم گاهي سر مي زنه و يه بلوايي راه مي اندازه اما من ديگه دوستش دارم و بهش گير نمي دم . مدتي كه با كسي در گير نمي شم. انگار صبرم زياد شده يا دنده پهن شدم. يا عصباني نيستم . شايدم بخاطر اينه كه به خودم مي گم ميخوام برم . تو خونه هم جوش نمي آرم . كلا" بچه خوبي شدم. گفتم بيشتر برا خودم مي نوشتم اما امروز برا شما مي نويسم . انگار تعهدي هست كه خوانندگان اين بلاگ را مطلع نگه دارم. چمن هام بلند شدن گاهي روشون دراز مي كشم. اما دل نبستم و خودم را آماده رفتن مي كنم . نپرسين كجا كه نمي دونم.





دوستي گفت سياسي ننويس. مي خواستم برش دارم اين جنازه منحوس مقاله سياسي رو كه دردسر نشه اما گفتم بي خيال. تو هزار و يك روزنه نوشته بود كه خواب ديده جنگ شده. به اون روز هم فكر مي كنم . اين روزها روزهاي خوب يا آخرين روزهاي خوب كشور ما شايد باشه. با اين حضرات فيلسوف .



راستي در لينك بالا مساله بكارت ، رمضان و روزه و فمينيسم هم بحث شده بخوانيد جالبه چون مال 2 سال پيشه!



خوب از اينكه اينقد اينور اونور حوالتون دادم ناراحت نشين. اگر دوست دارين از اين بلاگ چيزهايي بيشتر بخونيد پيشنهاد بدهيد و با سوال و يا بحثي را مطرح كنيد . منتظرم.



به آرزوي جهاني پر از صلح



چند جمله از دکتر وین دایر


چند جمله از عارف بزرگ دکتر وین دایر:






دنیا مانند پژواك اعمال و خواستهای ماست. اگر به جهان بگویی: ”سهم منو بده...“ دنیا مانند پژواكی كه از كوه برمی گردد، به تو خواهد گفت: ”سهم منو بده....“ و تو در كشمكش با دنیا دچار جنگ اعصاب می شوی. اما اگر به دنیا بگویی: ”چه خدمتی برایتان انجام دهم؟...“ دنیا هم بتو خواهد گفت: ”چه خدمتی برایتان انجام دهم؟...“!!

هر كس به دیگری زیانی برساند و یا ضربه ای به كسی بزند، بیشترین زیان را خود از آن خواهد دید، چرا كه هركس در دادگاه عدل الهی در برابر اعمال ناروای خودش مسؤول است.

به هر كاری كه دست زدید، نیاز به خداوند و خدمت به مردم را در نظر داشته باشید، زیرا این شیوه ی زندگی معجزه آفرینان است.

تنها راه تغییر عادتها، تكرار رفتارهای تازه است.

درستكارترین مردم جهان، بیشترین احترام را بسوی خود جلب شده می بینند، حتا اگر آماج بیشترین بدرفتاریها و بی حرمتیها قرار گیرند
.

برای آغاز هر تحول در خود، ابتدا منبع تولید ترس و نفرت را در وجود خود شناسایی و ریشه كن كنید.


از مهم ترین كارهایی كه به عنوان یك آدم بزرگ می توانید انجام دهید اینست كه گهگاه به شادمانی دوران كودكی برگردید.

درون تو مشتی گوشت قرمز است كه دیدنش تو را با خودت مواجه نمی كند. تو لابلای آن گوشتهای قرمز درونت نیستی. آنجا را نگرد. خودت را در آرزوهایت خواهی یافت.

اگر مختارید كه بین حق به جانب بودن و مهربانی یكی را انتخاب كنید، مهربانی را انتخاب كنید.


دروغ انفجاریست در اعتماد به نفس تو

Monday, September 24, 2007

يآس و نا ميدي ... اميد و فرزانگي

يآس و نا ميدي ... اميد و فرزانگي

2/7/86

دلتنگم .. دلتنگ لحظه هاي ديوانگي و لحظه هاي سكوت و خموشي . آه كاش سر انجام اين شب تيره به روشني منجر شود.

از اينجا خسته شده ام . ديگر دارم بزور تحمل مي كنم. كسي نمي فهمد . همه فكر مي كنند ناز مي كنم. ولي انرژي و انگيزه ام به پايان رسيده. ديگر دوري عزيزانم برايم غير قابل تحمل شده. هر چند اين چند صباح آخر صبور تر شده ام ولي ميلي به خدمت ندارم . از رفتارهاي شبكه و مردم بيزار شده ام. . راستي كتاب سيدهارتا نوشته هرمان هسه را بالاخره تمام كردم. واقعا" كتاب زيبايي است كه خواندنش را به شما توصيه مي كنم. شايد هرمان هسه خود يك بودا بوده كه چنين زيبا بيان كرده زندگي رو.

كتاب چه كسي پنيرم را برداشت را هم تمام كردم . 97 صفحه در 6 ماه ! ولي همسرم در 1ساعت ونيم خوندش. تفاوت از زمين تا آسمان. سرعت CPU و اين حرفا. مي گن افسرده دل افسرده كند انجمني را... امشب هم كه سرمور افطار دعوت بوديم و همه مي گفتن و مي خنديدن من خموش و سر به تو داشتم. حتما" فردا كه بيدار شدم حالم بهتر خواهد بود و به اين افسردگي خواهم خنديد. زندگي يعني تناوب خوشي و غم. پس نبايد در زواياي غم زياد تامل كرد و زخمها را خراشيد . زمان بهترين مرهم است. راستي كاش زودتر عيد فطر مي شد. هر چند روزه سختم نيست ولي گاه هوس يك ليوان آب خنك آدم را غش مي دهد.

راستي سخنراني اقاي رييس جمهور را شنيديد . من كه خيلي به خودم مي بالم كه چنين مردم دانايي رييس جمهور كشورم است. شما چطور ؟ واقعا" اگر او نبود ما الان به جاي انرژي هسته اي چه داشتيم؟ بجاي كارت سوخت چه داشتيم ؟ بجاي دوستاني مانند هوگو چاوز و خالد مشعل و حسن نصر الله و كاسترو چه داشتيم. ما كلا" ملت ناشكري هستيم و بخاطر همين ناشكري ها ست كه رجايي ثاني سالها طول كشيد كه رييس جمهور كشور ما شود. فقط تصور كنيد اگر در تمام اين سالها ي انقلاب فجر احمدي نژادها بر سر كار نبودند، چه بر سر مملكت ما آمده بود. هنوز نوكري آمريكا را مي كرديم. و نفت و بنزين هدر مي داديم و انرژي هسته اي را به هسته خود نيز حساب نمي كرديم . حال به لطف انرژي هسته اي ما دارو هاي هسته اي از جمله اورانيوم غني شده كه در صنعت غذا سازي استفاده بسياري دارد و پلوتونيم كه در درمان انواع سرطانها منجمله اين غده سرطاني اسراييلي كاربرد دارد را داريم و مي توانيم هر لحظه اراده نماييم وجود بشريت را از سرطان بزداييم . حتي اين تكنولوژي بومي را كه از ما دزديده شده بود ( احتمالا" در قانون ابو علي سينا ) را بدست آورده ، و به كشورهاي صلح طلبي مانند كوبا و ونزوئلا و سودان كه نيمي از جمعيتش محتاج صنعت اورانيوم غني شده براي سير كردن شكمهاي خالي خود هستند هديه نماييم تا دنيا طعم صلح و آرامش و دوستي را بچشد. فرانسه و آمريكا و ديگر استثمار گران نمي خواهند ما آزاد باشيم و هر كاري كه به صلاح بشريت است را انجام دهيم . آنها زندان گوانتانومو دارند و در عراق آمده اند كه همه مسلمانها را بكشند تا اسلام را ريشه كن كنند. آنها مي خواهند ما منافعي در عراق و افغانستان نداشته باشيم. مي خواهند فقط خودشان تنها بخورند. آنها به خواستها و آرمانها انساندوستانه جمهوري اسلامي احترام نمي گذلرند پس چطور انتظار دارند ما به قوانين دست نشانده حقوق بشر كه متناقض با احكام الهي ماست پايبند باشيم. حالا ديگر كار به جايي رسيده كه خبر نگار آمريكايي CBS آقاي بوش را فرد مذهبي معرفي مي كند . يعني امكان دارد كه آقاي رييس جمهور ما مذهبي باشد آنوقت بوش هم مذهبي باشد؟ كدام مذهب به شما اجازه مي دهد كه خودتان بمب اتم داشته ياشيد و ما نداشته باشيم؟ كدام مذهب به شما اجازه مي دهد كه انرژي هسته اي داشته ياشيد و ما براي توليد دارو ي ضد سرطان، انرژي هسته اي نداشته باشيم. آقاي بوش اگر شما مذهبي بوديد مثل رييس جمهور ما ، نبايد داعيه حقوق بشر كه متناقض با اصول مذهبي است را سر مي داديد. اصلا" ما آقاي بوش را به مصالحه مذهبي فرا مي خوانيم. نصف عراق شيعه مال ما كردها هم مال شما . سني هاي سودان مال ما مسيحبان مال شما . كمونيستهاي كوبا و ونزوئلامال ما . سني هاي افغانستان مال شما. در اين تقسيم بندي هاي مذهبي پلوراليم مذهبي هم در نظر گرفته شده . ما حتي از مسيحيان ارمني در مقابل مسلمانان آذري حمايت مي كنيم . پس چرا انگ مذهب پرستي و اصولگرايي به ما زده مي شود. واقعا " اگر انرژي هسته اي نبود ما چگونه مي توانستيم حقوق ذكر شده مان را در سراسر دنيا بگيريم و در فلسطين با اسراييل اين غده سرطاني كه عده اي فلسطيني زمينهايشان را به انها فروختند ، بجنگيم. آيا اين بجز نيروي ايمان و تقواي الهي مقدور بود ؟

در پايان از آقاي احمدي نزاد بخاطر روشن كردن مقاصد و نيات انساني و صلح آميز انرژي هسته اي كه تاكنون براي جهانيان روشن نبود تشكر مي كنيم و همچنين براي افشاي حضور آقاي بوش در بمگذاري برجهاي دو قلوي نيو يورك و نقاب برداري از چهره اشغال گران در عراق كه روزانه بطور سهميه بندي هزاران عراقي را بخاطر دلايل مذهبي مي كشند.

كاش آقاي بوش مذهبي نامه دعوت مذهبي آقاي احمدي نزاد را مي خواند . شايد او نيز مسلمان مي شد و آنروز دنيا گلستان مي شد . درست مانند ايران اسلامي ما.

Wednesday, September 19, 2007

با مخاطبان

سلام به خواننذگان عزیز
لطفا " اگر کمنت ها تون نمیاد برام آف بدارین mehrking@yahoo.com
mer30

Monday, September 10, 2007

مهر رَز

19/6/86 11:45pm

امروز كه حالم خوب بود . روزه ام بودم . يه بند هم تا 2 مريض ديدم . بي چاي و سيگار . ............................................................................................................

امروز به باغچه هم كمي رسيدم . راستي درس رو بعد از 6-7-8 ماه وقفه شروع كردم پارسال همين موقها بود كه رفتم اصفهان كلاس چه گرم بود.

........................................................................................... امشب تو مدار صفر درجه مي گفت مردها عاشق تصور ذهني خود از زنها هستن و بعد ازشون گاهي انتظار معشوقه گاه انتظار آشپز و گاه مادر رو دارن . نمي دونم اينو از كجا دزديده بود و كي گفته ولي درست گفته . مثل اون فيلمي كه حسين پناهي توش عاشق يه دختره مي شه . بعد يه كمپوت تو حياط مي بينه كه نور خورشيد رو منعكس كرده به خودش مي گه خورشيد كف حياطه بعد مي ره قوطي خالي رو مي بينه . همين كه خدا اين موجودات رو منعكس كننده عشق و گرماي محبت آفريده . همين كه تو وجودشون عكس خودت و آسمون رو مي بيني و از نور سرمست و سيراب ميشي ، البته اگر اون آينه رو فراموش نكني و دور نندازي و نگي هميشه اونجاست . اگر اين آيينه جهان نما رو نگه داري و بدوني كه آينه است و بايد دلش رو پاك كني تا دل اونو و دل خودتو ببيني. البته اين گوشه اي از استعاره من نسبت به زنهاست يعني اين آينه قسمتي از وجودشونه كه اگر روشن باشه به زيبايي ظاهري يا مهر و محبت . باقي وجودشون خودشون هستن كه مثل تنه درخت مو پيچيده هستن و نمي توني افكارشون رو بخوني . با تو متفاوت هستن . گاه در شيره وجودشون عسل گاه زهر نهفته است. چه عسل و چه زهر اگر عاشق مي رَز باشي گواراست . چه بماني و چه جگرت خون شود. اگر عاشق باشي زهر نيز مانند عسل شيرين است. خدا انسان را آفريد و من ندانم چه آفريد. چون مهر در دلش نهاد . اورا همنشين خود كرد و بر ملك برتري داد. مهر رَز

GIBRAN:
THEY SAY: if you see a slave sleeping do not wake him lest he be dreaming of freedom
I say: If you see a slave sleeping, wake him and explain to him freedom.

Insolence isn’t bravery and tenderness isn’t cowardice

There are among the people murderers who have never committed murder, thieves who have never stolen and liars who have spoken nothing but the truth.

Saturday, September 8, 2007

me myself

حاشا كه من به موسم گل ترك مي كنم من لاف عقل مي زنم اين كار كي كنم
مطرب كجاست تا همه محصول زهد و علم در كار بانگ بربط و آواز ني كنم
از قيل و قال مدرسه حالي دلم گرفت يك چند نيز خدمت مي و معشوق كنم
كو پيك صبح تا گله هاي شب فراق با آن خجسته طالع فرخنده پي كنم
اين جان عاريت كه به حافظ سپرد دوست روزي رخش به بينم و تسليم وي كنم
هفته هاي اخر سرچاهه .. مي خوام اين جند صباح هم به خير بگذره. راستي 3 تا ختنه كردم توپ و پول تلفن 63000 در آومد.
بايد بروم كفشهايم كو ... از اينكه كمنت ديگه نمي ذارين ناراحتم كه خودخواهييه . اما من مي نويسم برا خودم نه كمنت. دوست دار همتون.موفق باشين . بقول مادرم سر هر سفره 1 كاسه خون هست. خوب همه هم درديم . پس بيايم همدلي كنيم و پا پس تكشيم.
راستي داستان چه كسي پنيرم را برداشت رو تموم كرم بعد از 6 ماه . پيشنهاد مي كنم حتما" بخونين تا زندگيتون متحول سه .

Sunday, September 2, 2007

فكر رفتن

شايد اين اولين باره كه مستقيم توي اين صفحه مي نويسم . قبلا" تو ورد مي نوشتم و ويرايش مي كردم . اما حالا دبگه اصلا" حالش نيست. ديگه دارم مي برم يا بريدم تو اين خراب شده . مادرم مي گه هر وقت اين بلاگ منو مي خونه اعصابش خورد مي شه و ديگه عهد مي كنه كه نخونه. من هم مي خوام ننويسم اما نمي شه . اگر اين صفحه سياه نبود دلم شايد مي پكيد. ديگه از اين روستا و مردمش بريدم. ديگه انرژي ندارم. رو به زوالم. عشق شمع حركت اين قافله بود كه اين همه سبزي كاشت. اما حالا انگار عشق هم در من مرده. يك خستگي مفرط شايد . دوري از خانه و اينكه نمي دانم خانه ام كجاست. فرار از خود شايد. به كجا چنين شتابان ؟ . اين فرسودگي در اين ابتداي راه ... اينجا كارم تمام شده است. درمانگاه راه افتاده و هر پزشك ديگري مي تواند اينجا كار كند. حقوقم 100 تومن كمتر از موعد بود . از شبكه بهداشت بكشيم يا مردم نفهم اينجا... خسته شده ام بايد بروم ...