Monday, June 25, 2007

از بارون تا برهوت

از بارون تا برهوت

4 تير 86

يادم نمي ره اون روز قشنگ زمستاني و باراني رو كه از ساختمان نظام پزشكي تهران پس از كلي سال در بدري و تو سري خوردن و حرف خوردن از دوست و دشمن، كارت و شماره نظام پزشكيم رو گرفتم و زير بارون كه خيسم مي كرد از خيابون ايتاليا پياده راه افتادم تا ميدون ولي عصر. هدفون تو گوشم و آهنگ تند انگليسي black eyed peas رو گوش مي كردم و. با ذوق و شوق sms زدم به همه كه آخرش شماره نظامم رو گرفتم . به خودم مي گفتم اين پايان دربدري و تيپا خوردنه . اين آخر سختي هاست . آغاز خوشبختي .

حالا يه دفعه يادم اومد. سه ماهه كه سر چاهم . دور از زن و بچه و خانواده و دوستان . مي بينم نه! اين تازه اول راهه . يه سر بالايي ديگه . به خودم مي گفتم اين سربالايي پزشكي كه تموم بشه بقيش سر پايينيه. ولي انگار بازم سر بالايي داريم . و ماشين من همچنان زوزه كشان گاز مي ده و مي ره بالا . مي خوام كم نيارم . مي بينم بازم هر چي بگازم عقبم . بعد فكر مي كم از چي و كي عقبم و مي بينم كه چه مسخره است . مثل تو جاده كه يه ماشين جلو رو نشون ومي كني و دنبالش مي گازي تا بگيريش و بعدش يه لبخند موفقيت آميز كه من برنده شدم . بعد مي بيني اون كاميون زپرتيه كه زور مي زد راه بره ، دو ساعت قبل از تو رسيده چون مثل تو توي راه واي نستاده نهار و شاش پشكل . بعد به خودت مي خندي مي بيني اصلن مسابقه اي نبوده و جايزه اي در كار نيست . پس چه بهتر كه راحت بگازي و فكر برنده شدن نباشي چون تو اين دنيا جايزه اي قرار نيست بهت بدن. فقط خودت بايد از خودت راضي باشي و تو راه بجاي گاز دادن ، يكم اطرافت رو ببيني كه آيا گلها در اومدن ، غروب قشنگه يا كوهها و دشتها چه ساكت مليون ها سال واستادن و زيبا مي درخشن.

ميدوني تازگي ها به اين نتيجه رسيدم كه در زندگي هدفي ندارم . يعني نه دنبال پولم ( زيادش ) نه دنبال پست و مقام و تخصص. يه سري اهداف دارم ولي بيشتر mission هستن تا Goal .

زندگي خالي نيست مهرباني هست سيب هست ايمان هست تا شقايق هست زندگي بايد كرد . ( راستي شقايق هاي اينجا خيلي وقته خشك شدن و صحراي سبز اول زرد شد و بعد درو شد و بعد حالا برهوت)

Tuesday, June 19, 2007

دلتنگي


يك لحظه ياد حرف كسي افتادم كه گفت مهتا ازت مي ترسه . بعد خواب خودم كه از بابام مي ترسيدم كه چرا زياد خوابيدم . يك ترس مزمن و هميشگي. نمي خوام مهتا ديگه ازم بترسه . خداي من من از صداي بلندم و اخمهاي وحشتناكم براي ترسوندن و منع يك فرشته كوچولو استفاده كردم. منو ببخش ....

توي صحنه ي غريب زندگي..... همه مون در نقش يك بازيگريم..... با هميم تو بازي هاي روزگار...... از درون هم ولي بي خبريم ...... زندگي تولد يك خاطره اس....... انگاري شروع يك نمايشه .. كاش كه از ميون اين خاطره ها ...... سهم ما تموم خوبي ها بشه توي پشت صحنه دنياي ما خوبي و بدي ميمونه يادگار زندگي براي ما يه خاطره اس از تموم قصه هاي روزگار

بهتر به فلبامون دروغ نگيم .... زندگي هر طور باشه كه ميگذره..... من و تو مسافريم ....تو اين روزا مثه خورشيد..... تو نگاه پنچره همو مون پشت نقاب صورتك ....... هميشه از صبح تاشب قايم ميشيم ....و اسه پنهون كردن گريه هامون

حرفي ندارم بزنم شايد سكوت نشانه ي رضاست.





Wednesday, June 13, 2007

بيماري : دعوا : دو راهي


بيماري : دعوا : دو راهي

24 خرداد 86

امروز 2 روزه كه مريضم سرما خوردم از نسيم گرفتم . اولش گلو درد چركي ، بعدش كه آموكسي دبل دوز خوردم و تازه سرما خوردگي ويروسي زدم زمين. امشب خيلي بي حال شدم . دو تا چيز باعث شده كه ِبِبُرم . شايد فقط 2 تاش رو مي دونم و بقيه اش رو بايد فكر كنم. يكي اين ختنه لعنتي كه خوب انجام نشد. بچه 4-5 ساله كه خوب ِسر نشد. من هم از ترس تشنج نتونستم آمپول بي حسي بيشتري بهش بزنم. بچه هه انقدر وول زد و عر زد كه نتونستم كارم رو خوب انجام بدم . 1- بار اولم بود. 2- ديده بودم زياد 2 سال پيش ولي فوت و فناش رو نمي دونستم . 3- از رو اينترنت كلي تحقيق و عكس و مقاله هم ديده بودم. 4- خلاصه گند زدم. بچه هه بعدش كه رفتم بهش سر بزنم تا منو ديد شروع كرد عر زدن. شبها كابوس مي ديد كه بدترين چيز بود برام. زخمش داره خوب مي شه . ديشب باباش گفت خوابه بيا ببينش منم حال نداشتم گفتم بيارينش . آقا بيدار شد و تو خواب هم نذاشت بقول خودش گنُدشو ببينم. خلاصه باباش گفت قيچيت كند بود ( كه واقعا" بود) و بي حس نشده بود ( كه زير اونجاش بي حس نشد ) . من گفتم از ترس تشنج نتونستم بيشتر ليدوكاين بزنم. ازش معذرت خواستم . يه چيز گفت كه خيلي تكون خوردم . گفت طرفت آدم خوبيه و اهل اذيت نيست. و من گوشي دستم اومد. البته منظوري نداشت. ولي اگر نبود خوش رفتاري و معذرت من ، بابام رو در مي آورد. انقد عذاب وجدان دارم كه اعصابم خورده .بخودم گفتم دو زار بيشتر اينجا در بيارم ، شهامت و جسارت داشته باشم ولي گند زدم .

گند دوم: امروز يه دختر كوچولو رو آوردن گوشش رو سوراخ كنم. اول گوشواره ماشيني دست دومي رو داد بهم مادره و گفت كمتر بگير گفتم باشه . آقا بياد و گوشواره تو تفنگ گير كنه و سوراخش بالاتر بخوره . من هم گفنم بخاطر گوشواره دست دومه است. گوشواره نو انداختم زدم تق . دوباره گير كرد و مادره شروع كرد كشيدن و دخترم رو كشتي بچه مو، حالا گوشواره هه از گوش هم در اومد. ..... تو اين شانس گند من كه اگر دست به طلا بزنم گه مي شه پسر. مادره يكم آروم شد و من گفتم دستگاه ايراد داره . و معذرت خواهي كردم . مادره هم گفت ناراحت نشو . من از ناراحت شدن تو بيشتر از زخمي شدن دخترم ناراحت شدم. سكه يه پول شدم جلو همه . بهورز خانم مركز گفت مردم ميگن دستت زهر داره . ميگن دست هومان بهورز مرد (داداشش) هم زهر داره . اي ... تو اين شانس من كه يه روز بگن دستش خوبه و يه روز زهر . مي دوني يه گوساله اي(ذوالفقاري) بهم يه روز گفته بود بعد اينكه كف دستم رو خونده بود كه زياد كونت رو پاره نكن به پول نمي رسي. . من بهد از دو ماه و نيم انجا يه 330 دستم رو گرفت كه 80 خرج عطينا و خورده ريز شد. 50 تومن گوشواره و تست حاملگي. 200 هم دادم نسيم . حالا دو هفته اس كه مي خوام تخم چمن بخرم و فواره و كوفته كاري پول ندارم. خدا رو شكر پول سيگار و خود سيگار بوكسش هست. مي دوني حرصم ميگيره كه هر وقت پول مي خوام نيس. اعصابم خورده . با نسيم هم الكي دعوا كردم

حالا مي خوام برم به رييس گاومون بگم يا 4 تا پنجشنبه جمعه كامل يا خدا حافظ . بريدم . فكر مي كردم مي آم اينجا مطالعه مي كنم و وقت آزاد دارم كه فكر كنم . ميبينم تا 2 مثه خر 30-50 مريض مي بينم بعد ازظهر 2-3 ساعت خواب كه اگه مزاحم نشن. بعدش 6-7 چند تا مريض و سر باغچه و سر و كله زدن با ولي كه خنگ تر از خودمه و حرص مي ده توپ. ...... تو اين زندگي . امروز يه زنه هي ميگفت بدبختيم و نداريم و هي اين كلمه رو گفت . داروهاش رو حساب كردم . گفتم انقدر نگو بدبختم چته مگه فلجي كوري چرا ناشكري مي كني . ناشكري نكن خدا قهرش مي گيره . زنه خوشش اومد و گفت خوش خلقي . گفتم به خودم اون رو سگي مو نديدي و مامان و نسيم مي دونن كه چطوري هار مي شم .

يه بارم اين هفته تو 12 امام دعوا كردم : 1 هفته پيش يه پسر جوون گفت دفترچه مي خوام مهر كنم برم متخصص و منشي نميذار و با منشي تند حرف زد ومنم گفتم تا معذرت خواهي نكني مهر نميكنم. گفت مي توني مهر نكن . گفتم مثلا" چيكار مي كني گفت مياي بيرون بهت مي گم . منم زود روپوشم رو كندم و اومدم بيرون. آها قبلش هم با ولي دست به يقه شد كه از ولي خوشم اومد . آخه همش كمرو بازي و رود وايسي مي كرد. رفتم بيرون گفتم بيا ببينم چيكار مي خواي بكني فكر كردي حالا روپوش تنمه هر كاري خواستي مي توني بكني . آقا عصباني اومدم تو گفتم جمع كنين بريم . يه بچه 10 روزه رو ديدم به مادره اشاره كردم بياد تو مطب و ديدمش. بعدش چند تا بچه ديگه و به خواهش بهورزمون همه. گفتم تا نياد معذرت خواهي نكنه نمي آم . اونها هم بي عار تر از من اصلن خبر مرگشون يه زنگ هم نزدن.

گفتم ديگه نميرم ولي بازم يكشنبه اين هفته رفتم . يه پيرزني دختر و نوه هاشو آورده بود. خوب سرما خوردگي زياد و گلو درد بي تب كه آنتي بيوتيك نمي خواد هم زياده و من اصلن كلن كم آنتي بيوتيك مي دم و بدم مياد بگن شربت گرته اي ( آنتي بيوتيك ) بده سيمون. پيرزنه گفت گلوي نوه اش درد مي كنه، گفتم تب داره گفت نه. منم يه شربت ديفن هيدرامين گذاشتم جلوش ( دارو خونه نبرده بودم و نه منشي مي خواستم يعني فقط مراقبت مادراي باردار رو انجام بدم و فشار خوني ها و بجه ها رو ببينم – يه جعبه دارو هاي سرما خوردگي آورده بودم و فشار خون و بقيش رو ميگفتم بقيه نسخه هاشون رو از سرچاه بيان بگيرن ) پيرزنه بهش بر خورد و گفت گليشو ني بيني ( گلوشو نمي بيني ) گفتم باشه . گفت شربت گرته اي نمي دي . پا شده گفتم بيا اينجا، بر و بر نگام كرد . گفتم بيا بشين جاي من روپوش بپوش و دارو بده، تو دكتري خودت كه . آقا بهش بر خورد . نشستم دارو دادم و بهش آروم گفتم ديگه پيش من نيا برو يه دكتر خوب. آقا انگار َتش ( آتش) زدي منه كندش ( كونش ) . داد و بيدادي را ه انداخت و دارو نگرفته رفت و داد بيداد كه تش منه اين بهداشت. آقا ما رو مي بيني گفتم ديگه نمي آم و قسم خوردم . چند تا مريض ديگه هم ديدم . يه زنه هم آزمايش داشت و گفت شربت معده هم بده گفتم چرا دفعه قبل نگفتي و زير لب گفتم عجب غلطي كردم يه مشت دارو همون دفعه اول ندادم بهش بره . آقا شنيد و شروع كرد بروبر كردن و من كه داشتم تلفني حرف مي زدم ديدم بهورزمون داره آرومش مي كنه ، منم ديگه دا د و كشيدم و نمي دونم يادم نيست چي گفته بود كه آتيشي شدم و گفتم من گُه بخورم كه ديگه بيام اينجا . قسم خوردم گفتم بي فرهنگ و بي شعورين 12 امامي ها . رفتم طرف ماشين . ماما مون هم مونده بود بالا كه يكم بعدش اومد. گفت دكتر هر چي مي خوان بده كه اعصابت خورد نشه . گفتم من َروشم اينه و دارو بي خودي نميدم. ( زن دومي كه باهاش دعوا كردم برام يه كيسه گل رز خوش عطر آورده بود . از كار خودم پشيمون شدم.- شايد ازش معذرت خواهي كنم ولي اين روزا اصلن دست خودم نيست و زود آتيش مي گيرم و داد و بيداد ميكنم و قاطي . رگ ترك و فشندي داره خودشو نشون مي ده ( تركه كه معلوم الحالن و فشندي ها به چو كشي ( چماق كشي معروفن).

Sunday, June 3, 2007

نسيم ( مي خواستم يك كلمه مترادف عشق پيدا كنم مثل آسمان، دريا، غروب كه به ذهنم رسيد نسيم )


13-3-86

نسيم ( مي خواستم يك كلمه مترادف عشق پيدا كنم مثل آسمان، دريا، غروب كه به ذهنم رسيد نسيم )

امروز يكي از زيبا ترين روز هاي زندگي ام بود. نسيم و مهتا اينجا پيشم بودن. ابن دو عشق زندگي ام بغير از مادرم. نسيم اينجا خيلي آرومه . احساس مي كنم دوباره خانواده ما دور هم اومده. دو روز شنبه و يك شنبه. من به خدا بخاطر اين روزهاي خوب و خيلي چيزهاي ديگه مديون و ممنونم. مي دوني اگه امروز مي مردم با خاطره خوب مي مردم. يه روز ديگه هم بود پارسال اين آخريا كه به نسيم گفتم بهترين روز زندگيمه كه اگه بميرم آرزويي ندارم وشايد به همين خاطره كه نسيم بهم ميگه خود خواهم. اگه من بميرم نسيم مهتا و مامانم و بقيه خيلي ناراحت مي شن . ولي مگه عمر دسته منه؟ خدا مي دونه نيست. خدا ميگه وقتي به بندها ام نعمتي دادم فكر مي كنه ميگه خدا منو عزيز دونسته و وقتي به مشكل مي اندزمش مي گه خدا به من توهين كرده . بلكه شما يتيمان را اكرام نميكنيد و به فكر شكم گرسنه ها نيستين.

من فكر مي كنم اينجا يه قول اون زنه كه مي گفت خوش بحالت كه خدا دوست داره چون ثواب مي كني و من گفتم نه اينجا آدم جوري كباب مي كنه كه مافات ثولبها هم در مي آد ، به كمي از وظايفم شايد 2-5 درصدشون عمل ميكنم. و من مثه درس خوندن و بي سواديم از اين كم چه راضيم! و چه بيچارگي بدي.

مي دونم خيلي از خود راضي ام . خطا ها خودم رو نمي بينمم. مي دونم حق خيلي هار را بجا نمي آرم و حق و ناحق هاي مختصري تو ويزيت مريضا بخيه اي به نفع خانه بهداشت و نه خودم مي كنم. بغير از ختنه كه خداييش حق خودم مي دونم. يعني ناحق كردم؟

. من نبايد خودم را بهتر از بدترين آدما بدونم. من نبايد با مردم مثه خودشون بر خورد كنم. من نبايد مثه بقيه باشم. خدايا مي ترسم آخرش خراب كنم و تر بزنم به همه خوبيام و بديام. مي ترسم يه گندي بزنم كه نشه هيچ جور جمش كرد. ولي مگه خودت كمكم نكردي و. بازم كمكم كن كه اگه تو نكني . من كلام پس پس معركه اس.