Monday, July 30, 2007

تنهايي

تنهايي

8 مرداد

تقديم به خودم و رفقا براي شباي تنهايي :

از محسن چاووشي حتما" گوش كنين اما زياد تو حال غمش نمونين ! .

.

.

... رفيق من سنگ صبور غمهاست ... بديدنم بيا كه خيلي تنهام ... هيشكي نمي فهمه چه حالي دارم .. چه دنياي رو به زوالي دارم .... مجنونم و دلزده از ليلي ها .. خيلي دلم گرفته از خيلي ها .. نمونده از جوونيام نشوني .. پير شدم ، پير تو اي جووني .. پير شدم ، پير تو اي جووني ...

تنهاي بي سنگ صبور ... خونه ي سرد و سوت و كور .. توي شبات ستاره نيست ...موندي و راه چاره نيست ... اگر چه هيچ كس نيومد... سري به تنهاييت نزد ... اما تو كوه درد باش ... طاقت بيار و مرد باش .....

اگر بياي همونجوري كه بودي ... كم ميارن حسودا از حسودي ... صداي سازم همه جا پر شده ... هر كي شنيده از خودش بي خوده ... اما خودم پر شدم از گلايه ... هيچي ازم نمونده بجز يه سايه .. سايه اي كه خاليه از عشق و اميد ... هميشه محتاجه به نور خورشيد ...

پ ن 1 : اتفاق خاص جديدي نبافتاده ... جز سهميه بندي بنزين و بعدش نان و قبل از همه اينها آزادي از سالها پيش ... وهوايي كه هر روز كمتر مي شود... اونا همه چيزمونو گرفتن .. آزادي .. نفس و عشق .. حتي اعتقادات مونو ... اونا موفق بودن بهشون تبريك مي گم ... و به مردمم تسليت...

از رعيت شهي كه مايه ربود ... بن ديوار كند و بام اندود

.

پ ن 2 : به اين وب بلاگ با حال سر بزنيد جوجو

پ ن 3 -: عروس بهشت:
تو را در خواب های ندیده ام ، خواب خواهم دید
و این خیال این روزهای من است.
مرا چه کسی قناعت آموخت
که به خیالی این چنین قانع باشم؟ http://bahone.blogfa.com

Monday, July 23, 2007

س مثل سكوت

س مثل سكوت

1 مرداد 86

سكوت يه خوبيايي داره مثلا" مي توني به كارات فكر كني . سكوت خوبه ، كه نتوني به حياط همسايه سرك بكشي. سكوت خوبه براي اينكه بعضي ها رو از رو ببري، مجبورشون كني ازت دور شن. سكوت خوبه چون مي توني باهاش تنهاييت رو دو دستي نگه داري. سكوت خوبه چون اگه حرفي بزني يا حرفي بزنن يا ناراحت مي كني يا ناراحت مي شي. سكوت مثل اينكه كنار زمين فوتبال بشيني و بازي نكني يا حتي تشويق نكني . سكوت مثل اينه كه آب همه جا رو ببره و تو ببيني و از جات پانشي. سكوت خوبه وقتي يكي بهت سلام ميكنه يا مي گه صبح بخير بهش جواب ندي . كه ديگه بهت سلام نكنه . سكوت خوبه براي اينكه دل خيلي ها رو بشكني و مجبورشون كني نزديك خونت نيان . سكوت خوبه براي اينكه به همه حالي كني ازشون بدت مياد. سكوت خوبه تا آدما رو از هم دور كني در حالي كه فكر مي كني اونا رو بهم نزديك مي كني.

...مي خواستم در مورد بنزين و سياست و اخبارها چرند و پر از ناسزا به همه ي تلويزيون ( مثلا" فوتباليست هاي بخت برگشته) بنويسم اما مي بينم ارزشش رو نداره . مي خواستم در مورد طرح مبارزه با بد حجابي و اشراربنويسم اما فايده ايي نداره . مي خواستم از دلتنگي هام بنوسم چه شخصي و چه اجتماعي ... ميخوام بتركم و منفجر بشم اما نمي شم. مي خوام فرياد بزنم تا حنجره ام پاره بشه اما فايده ايي نداره. مي خوام برم اما نمي تونم از خيلي چيزها دل بكنم . مي خوام بمونم اما احساس خفگي مي كنم تو وطنم كه داره از افغانستان هم ويران تر مي شه و يك روز ميشه . فقط مي تونم بگم دارم داغون مي شم . فكر مي كنم اينجا كار مهمي مي كنم يعني تو اين دهات. بعد ميگم خودم دارم تلف مي شم. دور از زن و فرزند و دوستان و خانواده. خدايا ....

Saturday, July 14, 2007

مورچه اي كه خواست خدا بشه

24 تير

.:: هـان! تا که سر رشته خـود گم نکنی! ::.
.:: خــود را، زبرای نیــک و بــد گم نکنی! ::.
.:: رهـــرو تــویی و راه تــویی مـنزل تــو! ::.
.:: هشدار! که راه خود به خود گم نکنی! ::.
.....::"شيخ شهاب الدين سهروردي"::..

...( كتاب سيدارتها اثر هرمان هسه رو بخونين تا معني اين اشعار رو بفهمين من كه نفهميدم )

اصلن مي خوام خدا باشم . اين اخرين آرزوي منه. ميدونين يعد از خوندن خبر بد تجاوز به پسر بچه ها توسط چند جوان بيست ساله چه حالي شدم. به خدا مي گم چي مي شه چند تا از اين مورچه هاي لعنتي رو له كني يا خبر اون نامادري و پدر نامردي كه دو دختر شون رو شكنجه مي دادن. ....مي شه آدم اينطور بشه

( تو پزشكي بهش ميگن مريضي اما من ميگم جنايت قابل مجازات ) به خدا كلي بد و بيراه گفتم امشب. كاش اگر مي خواست منو سنگ كنه اونا رو هم سنگ كنه من شكايتي ندارم

Wednesday, July 11, 2007

اگر ما خدا بوديم و انسان مورچه

اگر ما خدا بوديم و انسان مورچه
21 تير

تا حالا يه مورچه رو ديدين كه زور مي زنه و يه تكه نون گنده رو كه از خودشم گنده تره رو اينور انور مي بره؟ بعد به ذهنتون نرسيده كه اين مورچه رو با يه تكون كوچك دست يا يه فوت كوچولو به مقصدش برسونين ( اگر نه كه لهش كنين و يا از نونش جداش كنين) . بعد فكر كنين كه نمي دونين كجا ميره شايد با كمك شما راهش دورتر شه / يا اينكه شايد اصلا" دلش نخواد كمكش كنين/ يا اينكه كمك شما اونو اصلن از بردن نون منصرف كنه... پس ميشينين و نگاش مي كنين و سعي ميكنين اگر خداي خوبي باشين آروم نگاش كنين...

نتيجه: .........




چند روزه آب نيست ، سبزه هام تشنه ان . همينطور سبزه ها. برا بعضي اتون كه كنجكاوين چند تا عكس مي زنم اينجا. براي من اين سبزه ها هرچند با اوني كه در روياي من و تصور شما هست خيلي فاصله داره اما مثه خاله سوسكه كه هميشه قربون دست و پاي بلوري بچش مي ره برا من هم اينا خيلي ارزشمندن ، جوري كه دلم نمياد بچرمشون ( مثه بز) يا كسي نگا چپ بهشون كنه. بايد پدر يا مادر باشين تا بفهمين

Tuesday, July 10, 2007

18 تير

خواهرم گفت آپ ديت كن. اما انگار حرفام خشكيدن. راستي تخم خربزه ها سبز شدن به اندازه 1 بند انگشت. 1 خبر ديگه اينكه اين آخر هفته مي خواستم ديگه برنگردم ده . اما استخاره قران گفت كه خوبه و كار مثبتيه و ... . خيلي جدي مي خواستم ديگه بمونم پيش بچه ها . اينجا بد نيست اما دوري از اونا خيلي سخته. مم هميشه در غربت ....
ديگه اينكه يكشنبه از 3 تا 8 شب ده تا مريض داشتم كه 3 تاشون ارجاعي . كه 1 شك به سكته مغزي 1 شك به
سكته قلبي .2 اسهال استفراغ با 5 % از دست دادن آب بدن. ديگه داريم اسفالت مي كنيم و بعد از 3 ماه براي اولين بار برنج پختم. با ماهي قزل. ديگه اينكه امروز خيلي اعصابم خورده. ديگه اينكه صبر كنيد تا آدم حرفش بياد و گرنه مثه اين خطوط آبكي ميشه .

Monday, July 2, 2007

تخم خربزه

11 تير

تخم خربزه

گفته بودم كه اگر بوسه دهد توبه كنم كه دگر بار از اينگونه خطا ها نكنم

بوسه را داد چو برداشت لبش توبه كردم كه دگر بار توبه ي بيجا نكنم

...نمي دونم كاشتن تخم خربزه و طالبي ها بود يا اون شعر كذايي كه از SMS شركت beeb اومد. كه يه ذره حالم رو بهتر كرد...

... از صبح نه از ديشب بذار بگم . ديشب داستان مزخرف بوف كور يك ديوانه بنام صادق هدايت رو ( برا بار دوم از 18 سالگي ) خوندم كه بزور تا 3 نصفه شب تمومش كردم. از اينترنت دانلود كرده بودم. انقدر اين ذهن آشفته مشمئز كننده بود كه از بو ناش ادم نفسش مي بريد. افكار ساديستي ( آزار دهي جنسي ) و مازوشيستي ( آزار بيني جنسي) . و سر آخر مثله كردن يه انسان. نويسنده آخرش هم خودكشي كرده. از هند مي گفت و لي اون مردمي كه من ميشناختم با اينكه تا خرخره تو گند و كثافت بودند ، انقدر بي خيال بودن كه دنيا رو اگر آب مي برد اونها از فيلم سينما شون نميگذشتن .

صبح دير رفتم درمانگاه . يه 15 ديقه . تا ساعت 1:30 مريض ديدم 53 تا ! . از موقعي كه اين مادر ... بنزين رو جيره بندي كرده ديگه اهالي نميرن تي ( پيش ) سهيلا جون ( دكتري در اردل كه هر نسخه اش 15 قلم دارو به قيمت 15 هزار تومنه ) . تا شوهر بهورزمون شير دستشويي رو درست مي كرد واستادم ( 2:30 ). راستي همسايه ها يعني دكتر ده بغلي ( سرمور ) با برو بچ مي خواستن برن صفا و گشت كه من رو يه حسابي كه بعضي هاتون مي دونين نرفتم . ساعت 3 نهارم كه يه ربع مرغ بيجان فريز شده آب پز بود و از صبح يخش باز شده بود، با گو جه و خيار و سس مايونز خرد كرده بودم . اومدم كوفت كنم در زدن . يه دهاتي با چند تا شهري . دامپزشك بودن كه ست سرم با خودشون نياورده بودن . رفتم كلي گشتم و آوردم . بهشن دادم . يه پرايد نارنجي خوشگل داشتن. ميگن برا دوا درمون از بيست تا چل تومن مي گيرن ميان. خوب ما روزي 53 تا آدم ! فقط تيم صب ديديم به 35 هزار تومن كه ماهش مي كنه 1150000 . نهار رو بعد از يه رب معطلي خوردم . اومدم بخوابم . منم كه ميدونين بد خواب ، يه ساعت طول مي كشه كه خوابم بگيره. ساعت 4 نه 3 و نيم بود كه برق رفت . تو سكوت صدا در اومد. ( از موقعي كه هوا گرم شد به اتاق اينوري اومدم كه پنكه سقفي داره. كه الان توشم ، و خوبيش اينه كه صداي در ! خيلي كم مياد. ) اومدن حضور غياب . آقا خدارو شكر كردم . آخه امروز خسته بودم و خستگي ذهني اول هفته كه به خاطر درگيري رواني بعلت بستن يك كامپيوتر ناقابل ( ارتقا ) به بيست تومن بود به اندازه بيس مليون دهن منو و نسيم رو اسفالت كرده بود . بعد از رد كردن دعوت همسايه ها ( ساعت 2:30) گفته بودم به خودم كه برم شهر مون. خوب شد كه نرفتم ، نه گشت و نه شهر . جون غيبت مي خوردم و جهنم آبرو سي تومن مي پريد. به ناظم! شبكه گفتم كه شانس آوردم كه برق رفته بود و صداتونو شنيدم. دفعه پيشش با همين ناظم سر نبودن داروخونه چي كه يه پسره ناز نازييه و من گفته بودم كه پاس گرفته و تازه رفته بحثمون شد. در اومد گفت ساعت 8 رفته و من گفتم 11 . دوباره كه گفت .برگشتم بهش كه يعني دروغ مي گم كه بهش برخورد .يه 40 -50 سالي داره . گفت تو اين 27 سال كار كسي باهام اينطوري حرف نزده بود. بعد گفت نديده بودم كسي از زير دستش اينطوري دفاع كنه.

بگذريم. ساعت 4 تا اومدم بخوابم تو اون گرما و نبود برق كه يه زن گله دار دهكردي كه دستش رو بعبعي گاز گرفته بود ، و چرك كرده بود اومد و اصرار كه از كوه اومدم و مي خوام برگردم وساعت 6 نميتونم بياد. يه مردي همراشون گفت بخاطر رضا خدا كه يكم نرم شدم و بردمشون تو . يكم زخمو شكافتم كه زنه جد و ور جدش جلو چشاش اومد و گفت تو سزارين هم همچي دردي نكشيده بوده . زن قد بلند كه انگار از ده تا مرد زوردار تر و مرد تر بود. خلاصه اومدم عرق كرده خسته و كلافه . رفتم يه دوش گرفتم . ساعت 4 و نيم بود يا 5 كه خوابيدم و نيم ساعت نشده در زدن.

در خواب بدم مرا خردمندي گفت کز خواب کسی را گل شادي نشکفت

کاري چکني که با اجل باشد جفت می خور که بزير خاک میبايد خفت

اينجاش ديگه سگ شدم . از خواب با خستگي بلند شدم . ولي گفت اورژانسيه . رفتم بالا ، دو تا جوون كه يكيش با خنده مي گفت اورژانسيه رو ديدم. پسر كوچكتره سر دلش درد مي كرد . رو تخت خوابيد دست گذاشتم رو شكمش. فشار دادم. منم دستم سنگين، ديدم نه انگار درد نداره يا خيلي كمه. آقا جوش آوردم و گفتم مسخره كردين كه اورژانسيه و مستقيم راهم رو گرفتم بطرف پانسيون. كارد مي زدي خونم در نمي اومد. ولي اومد، گفنم چه اورژانسي بود ( ولي بيچاره !) گفت خودشون گفتن. منم برگشتم بهش كه غلط كردن. پسره شنيد و گفت بدحاله و ديشب اردل بردنش. 11 تومن دادن. گفتم دوباره ببرينش. بي رحم شده بودم البته قسم مي خورم كه چيزيش نبود و من به همين خاطر ناراحت شدم. حالا مي بينم كه كمي تند رفتم ولي از خواب بلندت كنن براي يه درد سردل كه بعدش اوق زده بود . ديگه نتونستم بخوابم . مثه برج زهر مار نشستم رو صندلي و سيگار دوتا .

...بعد رفتم تخم خربزه ها رو كاشتم .

...بعد يك شعر ...پيام يك دسشوري

بعد رفتم پيش صابخونه كه داشت سي مو دسشوري راست ايكرد و ديگه حالم خوب شده بود . حالا نمي دونم كدومش خوبم كرد تخم خربوزه يا شعر يا .....دسشوري ....

Sunday, July 1, 2007

سخني با خوانندگان عزيز

چه بيگاه بر در مي کوبي...
دارم خواب ترا مي بينم
و در خواب از ياد برده ام رمز دستانت را
تا در به رويت بگشايم.

نمي دانم
من از دشتهاي خستگي برگشته ام
با دستاني به پاکي حنا .......

پانويس comment 28 june

عزيزان comment گذار، لطفا" : 1 - اسمتون رو در comment مرقوم فرماييد 2- فارسي بنويسيد . فارسي رو پاس بداريد و فينگليش رو زاپاس براي موبايل . انگليسي هم خوبه ولي اين فينگليش حرومزاده كه خودم در sms هام استفاده ميكنم دوست ندارم .

حالا مي خوام بگم كه همتون رو دوست دارم چه بهتون زنگ يا sms بزنم يا نه . از دل نرود هر آنچه از ديده رود.

نمي شه همه رو راضي نگه داشت مخصوصا" اونا كه از همه نزديكترند . سه تن رو ميگم . هنوز سرچاهم. نمي دونم تا كي . چمنكاري كرديم سبزي كاشتيم مهر كاشتيم سعي كرديم دشمني نكاريم . سعي كرديم خوب باشيم با وجود تنبلي . با خيلي ها دعوا كردم .پا دردل خيلي ها نشستم . از كسي كينه به دل ندارم. حتي از بابام كه انقدر ازش دلخورم. گفتم همه رو نمي شه و نبايد راضي نگه داشت. خوب اگر سرت درد گرفت bye

از دي که گذشت هيچ ازو ياد مکن فردا که نيامده ست فرياد مکن

بر نا مده و گذشته بنياد مکن حالی خوش باش و عمر بر باد مکن