Wednesday, December 12, 2007

دختران سرزمین مادری

دختران سرزمین مادری
بشنوید آوای پاک دختری
رفتم از بهر وطن خادم شو م
نی ز وجدانم گهی نادم شوم
عشق بودن در میان بی کسان
یاد رب همواره جاری بر زبان
رنج دوری با دل و جان می خرید
لحظه ای جز فکر محرومان ندید
او همان سنگ صبور مردمان
با مداوا و مدارا قهر ما ن
او همان دکتر بنی یعقوب بود
نام او زهرا چه مرگش زود بود
مزد خدمت در سرای ظلم و کین
مرگ و زندان از برایش در کمین
یاد آن خلخال پای آن یهود
مرگ تو رسواگری باشد شهود
چشم باز قاضی القضات بین
شاهدیم مرگ عدالت باز بین
مادر ایران زمین را دل شکست این عدالت را بود پایین وپست
اسماعیل آزاد

2 comments:

Anonymous said...

به گمانم باید رفت،
که من در درازنای شب های بی انتهای یلدا خواهم مرد.
به گمانم خسته ام،
به گمانم باید رفت،
طعم رفتن گرفته میهن دوستی ترک خورده،
هر چه انتظار،
هر چه بی قراری،
هر چه تنهایی،
هر چه سودایی؛
کشیدم، بودم، ماندم، داشتم.
به گمان باید رفت، به گمانم باید سوخت، باید ساخت، باید سرود
به گمانم فردا از این تنهایی کتاب های پر خواننده و شعرهای بی بدیل و سوابق پر افتخار ادبی پدید خواهد آمد، اما طعم دریاچه ی خوش بختی, که شور می شود را چه کنم؟
جوانه ی سبزی در این دیار دیده از خاک تاریک به آسمان آبی پر نمی دهد.
واژهای شبح وار از اتاق خالی عبور می کنند و تن به آسایش شب نمی سپارند.
در آغوش یک گناه یخ می بندد سمفونی زیستن
مرده گان از آسمان فرو می ریزند
من خیال بافانه هنوز احساس می کنم
صبح و دریا و زندگی
شبیه چشمان تواند
ولی می دانم که بیهوده وا داده ام ........

Anonymous said...

update kon tanbal
.....
filter shekane ghavi: proxy.21.webng.com


samaneh ,lov u