Friday, November 30, 2007

شعرهايم كه نه شر و ور هايم

29/8

خواب :

خواب بعد از ظهرم را حراج كردم

1500 تومان با بيمه

در مطبم بروي شما باز است

هميشه حتي هنگام خواب شيرين بعد از ظهر

مگس مي پرانم

ديروز 20 تا كشتم

ديروز دير رسيدم 3 تا مريض رفته بودند

امروز مگس ها را از پنجره بيرون مي كنم

مي خواهم بخوابم

و خوابهاي رنگي ببينم

خوابهايم خاكستريند

من لبخند بر لب دارم ، من شادم

و روياهايم را مي زيم

و زندگي ام را به روياهايم فروخته ام

... من تورا خواب خواهم ديد

و در خواب تو را در آغوش خواهم كشيد

و در خواب با تو خواهم زيست

خواهم خنديد

خواهم گريست خواهم جنگيد

خواهم زيست و خواهم مرد

كاش وقتي از خواب برمي خيزم

از اين خواب چند ده ساله

تو در كنارم باشي چه خواب باشم چه بيدار

كودك :

كودك به من خنديد

لبخند بر لبانش ماند

بي صدا نگاهم كرد

بي حركت مقابلم ايستاد

و با نگاهش ذهنم را مي خواند

لبخندش را جواب دادم

نه با آن تازگي

دست بر گردنش نهادم

تب نداشت

همچنان به من خيره بود

گلويش را ديدم

چرك نداشت

چشمانش را از روي من برنداشت

"كمي سرما خورده اي عزيزم

زود خوب مي شوي"

مادر خنديد

پدر عبوس همچنان

و كودك هنوز كمي ترس داشت

گفتم آمپول نمي نويسم

خنديد، و سريع رفتند

جاي پاي نگاهش روي برفهاي ذهنم

در شكافهاي خاكستري مغزم

تا ابد باقيست

29/8-86

مرگ:

روزي خواهم مرد

همانگونه كه زاده شدم

روزي خواهم پوسيد

همانگونه كه آفريده شدم

روزي از خواب خواهم پريد

همانگونه كه به خواب رفتم

در پس اين خواب چيست

بيداري آيا هست؟

و در اين خواب به خواب مي روم و رويايي نمي بينم

چون تمام روياهايم را نقاشي مي كنم

من كيستم ؟ من چيستم؟

روزي خواهم مرد ، پس لابد زنده هستم

روزي بيدار خواهم شد ، پس لابد خواب هستم

روزي شاخكهاي هوشياري پروانه ذهنم

كوچكترين موجهاي هوا را لمس خواهند كرد

و زيباترين رنگها را خواهم ديد

و زيباترين صدا ها را خواهم شنيد

و لطيف ترين گلها را لمس خواهم كرد

و بهترين بوها را خواهم شنيد

و دوستي و عشق را خواهم چشيد

شيرين تر از هميشه

اين است روياي بيداري من

و در حيرتم كه اگر روزي بيدار شدم

باز خواهم خوابيد

در پس بيداري چيست و در پس پس آن

آيا خوابي هست آيا بيداري هست

ودر پس آنها چيست

اگر خوابي باشد!

اگر بيداري باشد!

و من هنوز نمي دانم خوابم يا بيدار

29/8/86

PURULENT SECRETIONS OF A SICK MIND:

I wish I could fly , I wish I could swim in the air , slip through it and fly to north sea . I wish I could open my eyes in the morning and see the blue sea kissing the pale yellow sky at horizon. I wish I could hear her waves .

I wish I could walk .. on the beach saying nothing just holding my breath lest I say something wrong . I wish I could walk on sand for time .. and silence shed its curtain over .. I wish everything just turned good and never ended , day and night just walking on the beach under the sun under the moon , till the end of the world, just saying nothing

The sand, the sky , the moon ,

Jittery sound of gloom

Even butterfly wings would

Break the silence

I wish we were there again

Altogether again

I wish that sun would never set

I wish that day would never end

I wish that moonlight night would last forever

Dreams, dreams come true

Even in dreams come true

I dreamed a dream last night

I don’t remember a part !

I just know you were there

And I laughed and were happy again

I remember I lost you in the dark

And I found you next day in my heart

3/9/86

1 comment:

Anonymous said...

خوشا به حال گياهان که عاشق نورند

و دست منبسط نور روي شانه آنهاست

نه ، وصل ممکن نيست هميشه فاصله اي هست

دچار بايد بود

و عشق صداي فاصله هاست

صداي فاصله هايي که غرق ابهامند