Wednesday, May 30, 2007

رويا


9 خرداد 86

هر اندازه عميق تر به ژرفاي رنج ها و شادي هايت فرو بروي ، شگفت زده تر خواهي شد، زيرا آن ها را دو روي يك سكه خواهي ديد. آن ها را يكي خواهي ديد. آنگاه كه اين حقيقت را بداني ، سكه از دستت مي افتد. ديگر به خوشبختي هاي كوچك خود چنگ نمي زني ، زيرا مي داني كه چيزي جز رنج را چنگ نزده اي، از رنج هايت نيز نمي گريزي ، زيرا مي داني روي ديگر سكه ي شادماني هاي توست. ولع سيري ناپذيرت به خوشبختي ، به همراه ترس تو از رنج ها ، همه با هم فرو خواهند ريخت . آنگاه تو آزادي و اين پرنده ي آزاد ، ميل بازگشت به قفس را ندارد. آچاريا

امروز پس از يك هفته باز هم سيما خواهر ولي الله سرايدار خانه بهداشت از بيمارستان بدون عمل مرخص شد. بار دومه كه بدون عمل مرخص مي شه. كيست كليه داره و درد زياد . بهش كمي فقر( كه حتي 10 تومن پول سونوگرافي را نداشت) و بدبختي و عدم درك شوهر اضافه كنيد. بعد صبر و تحمل اين زن رو حدس بزنين كه دردي كه بزور با مورفين آروم ميشه رو چطوري بروي خودش نمي آره . صبرش رو تحسين مي كنم. حالا چرا عمل نشد چون زبون ما دكتر ها رو نمي فهمه كه زير ميزي مي خوايم . اول پاس كاريش كردن به جراح مغز و اعصاب كه درد ديسك كمره و .... حالام برگشته با يك كيست 3 سانتي و درد شديد. الان 3 هفته از شروع دردش مي گذره و من امروز تصميم گرفتم كه دكتره رو بزنم. خيلي قاطي بودم.

به دوستم گفتم آدم دزد باشه ولي اگه يه بيچاره رو ديد دستشو بگيره

اينم بگم كه امروز يه پسره اومد خار رفته بود تو چشمش .بهش گفتم برو اردل. گفت مگه اينجا خانه بهداشت نيست . گفتم فارسي گفتم وسيله ندارم. گفت كر كه نيستم. پسره رفت ديدم من هم مثل اون دكتره بي عار شدم . رفتم تو كوچه سراغش رو گرفتم و پيغام دادم بياد. خار رو در آوردم 500 تومن هم گرفتم برا قطره و ويزيت كه يه 200 تومنش زياد گرفتم اون هم برا كسري صندوق. از خودم ترسيده بودم كه نكنه من هم مثل اون دكتره بشم . يه روز هم يه بچه آوردن كه تازه مي خواستم بعد از اتمام روز كاري ساعت 2 بعد از ظهر كپه مرگم رو بذارم. گفتم حالا چرا اومدين گفتن كار داشتيم. گفتم 6 بياين . آقا 6 اومدن ديدم بچه تو تب مي سوخت . از خودم بدم اومد. آخه هر روز اينا ميرن صحرا و علف چيني و نون پختن بعد مي خوان سر حوصله بيان دكتر. فكر نمي كردم بچه هه تب داشته باشه . خلاصه شياف زدم و كلي معذرت خواهي كردم و ويزيت نگرفتم گفتم تنبيه من! . خدا رحم كرد از تب تشنج نكرد. ميدوني هر چي خوب باشي آخرش ممكنه يه گندي بالا بياري كه هر چه خوبي تو زندگي كردي رو به باد بده و آبروت رو هم . ميگن خدا ما رو عاقبت بخير كنه ! راست ميگن.......

"دوستي" ثمره نهايي "عشق " است. عشق به علت و جود احساست و هيجانات در آن به گونه اي زميني است، ولي دوستي پاك ، خالص و آسماني است. در صورتي كه عشق در مسير درست پيشرفت كند تبديل به دوستي مي شود ولي اگر در مسير اشتباه پيش رود تبديل به كينه و دشمني خواهد شد . عشق در واقع يك دو راهي است. در صورتي كه عاشق كسي باشيد دو حالت ممكن است اتفاق بيافتد: يا تبديل به دوستاني خوب مي شويد و يا عاقبت عشقتان به دشمني مي انجامد. آچاريا

امروز با محسن فيلم فورست گامپ رو ديدم و هر دو از عشق بي ريا و بي توقع فورست به جني حيرت كرديم . عشقي بي توقع جنسي. از روي سادگي و پاكي از روي گذشت و دوست داشتن جني آنگونه كه بود. و ايمان او و اينكه زندگي را چه ساده مي پتداشت و چه درست مي پنداشت و عمل مي كرد.

2 comments:

Anonymous said...

i migam ensan bara enke:
azad bashe !
bayad taghderesho (sekeye ke 2tarafesh lazemo malzome haman)bespore be daste nasinm va na bad, va sarneveshtesho mohkam baghal kone ke betone khob lamsesh(hesesh) kone.

Anonymous said...

qose nakhor azizam hame chi dorost mishe tavakol kon be khoda dostet daram
nasim