Tuesday, October 30, 2007
9 آبان
when the wind blows ,, and the sky ..
is yellow shining so high ,,
does it mean good bye..
when the golden leaves fall
and the cool breeze hurls
Silence rules again .The era begins in the misty dawn or dusk, it's foggy and half dark. All grey, like my dreams, that's what my soul, or heart looks like. It's the horizon ahead of me before my eyes: blue gray just like sky in the evenings, so sad and disappointing, even death has its beauty against my dreams.
Life is tears and laughter. Life is pain and joy. life is pity and wishes. Life is nothing but a dream. Wish u happy dreams. Not nightmares
I can no longer stay here (village) This place has no attraction to me and the pain in my heart is increasing daily ….
I think being away has changed my behavior and attitude, I have turned furious and un tolerating. I ignite immediately however unfortunately I like this part. I miss all my friends.
These days are so hard for me as I have exited out of my cheese station caz cheese was getting old.
I took the price to change . I am taking it .
Friday, October 19, 2007
باز هم با مخاطبان
mehrking@yahoo.com
بگذارید
مرسی تا یعد
راستی دوشنبه آخرین روز ذهکذه سرچاه است و از سه شنبه خدا می داند کجا مشغول باشم
دعام کنین
Sunday, October 14, 2007
فرشته
ياد گرفتم كه كسي رو حتي با محبت نمي شه مجبور كرد بيشتر پيش تو بمونه. بايد آزادش بذاري تا بره .مثل يك پرنده ... اگر دوستش داشتي و بازهم بهش محبت كردي حتما" پيشت بر ميگرده هر چند بازهم كوتاه، ... اسيرش نكن. بذار هر وقت، هر چي دلش خواست بكنه. و محبت و طعم دوستي رو در دلت نگه دار تازه
اسمش مهدي بود . دماغش آويزون ولي عين يك فرشته بود . الانم دوست دارم ببينمش . خدايا چرا اين دنيا اينطوريه . من كه يك فرشته دارم و نمي تونم ببينمش .......
من و انكار شراب اين چه حكايت باشد........
غالبا" اينــقــدرم عقل و كفايت باشد
من كه شبها ره تقوا زده ام با دف و چنگ
اين زمان سر به ره آرم چه حكايت باشد
Saturday, October 6, 2007
طلوع
طلوع
14/7/86
افراط و تفريط بدست.
خدا آدم رو آزاد گذاشته تا انتخاب كنه .بچه هامون رو آزاد بذاريم انتخاب كنن.
Love burns and leaves no ashes
Sometimes look at yourself in the mirror
Remember not to pay more than what something costs.
Everything has a price.
The bowl is hotter than the bowl !!!
هر چه آدم بزرگ تر مي شه آرزو هاش كوچك تر مي شن .
آرزوهات رو يك جا يادداشت كن . شايد چيز هايي كه امروز داري آرزوي ديروزت باشه
آرزوهام : اگر آدم آرزو نداشته باشه با نا اميده يا خيلي درويش .
ولي من خيلي چيز ها رو دو ست دارم داشته باشم . آرزو دارم اتفاق بدي برا كسي نيافته و هيچ كي تو دنيا بدي نبينه . آرزو دارم عدل و صلح در دنيا بر قرار باشه !
آرزو دارم آدم خوبي باشم و بمونم . آرزو دارم يك روز يك جا تو اونجايي كه مي گن همه چي ابديه . براي هميشه با كساني كه دوستشون دارم باشم.
آرزو دارم بتونم كار مفيدي بكنم. ببخشم و خدمت كنم.......
آرزوهاتون چية ( كامنت بذارين و در mehrkingنيز آف بذارين )
كودك و دريا
كودك و دريا
11/7/86
گاهي بايد كودك بود و در سا حل زندگي در آب نشست و با ماسه هاي زمان بازي كرد و ماهي كوچولوي خوشي را از آب گرفت و به آب داد. گاه بايد كودك شد و در آب شنا كرد و به ناله و فرياد مادر بي اعتنا . گاه بايد به عمق دريا شنا كرد بي اعتنا به نگراني ها ...
گاه بايد ماهي از آب گرفت چون كودك با آب كش . گاه بايد آب دريا را با سطل كوچك به ساحل خشك ريخت . امروز من يك ماهي كوچك ار آب گرفتم . آنرا در سطل انداختم . ماهي در ته سطل زير ماسه ها قايم شده بود. وقتي خواستم ماهي را به آب بياندازم زير ماسه ها قايم شد و تكان نخورد . نمي خواست دوباره جابجا شود. نمي دانست كه به زادگاهش بر مي گردد . پيش دوستان. مر گ هم بازگشت است و ما مثل ماهي كوچولو از مرگ گريزان.
10 ساعت پشت رل نشسته بودم . خسته و كوفته . امروز به زلال آب دريا نگاه كردم و گفتم ارزشش را داشت. با آنهمه خستگي وقتي به خورشيد نگاه كردم . وقتي به چشمهاي دريا نگاه كردم ياد وداعمان با دريا افتادم.. آن وقت بي مهتا حالا با مهتا ( مهتا آخرين بار كه از دريا بر مي گشتيم با دريا باي باي كرد. قبل از آنكه ما اينكار رو بكنيم ... آخه دختر منه ديگه )
اگر از سير تا پياز سفر رو بخوام بگم حكايت صد من كاغذ ميشه كه حوصله اش رو ندارم . ولي شمال زيبا تر از دفعات پيش بود. سبز آبي قرمز زرد نارنجي همه رنگهاي تند و شاد. بابلسر ياد آور بهترين خاطراتم با نسيم بود. روزهاي جدايي و سفر 1000 كيلومتري هفتگي براي ديدن يار... قبل از دوره آموزشي نسيم تو بابلسر عزا گرفته بودم كه 40 روز تو شهر غريب چطور سر كنم . اون موقع مهتا هنوز نبود. گفتم به نكته مثبتش نگاه كنم. گفتيم هر هفته من برم اونجا . 16 ساعت با اتوبوس. 5 بار در 40 روز رفتم. و خيلي هم خوش گذشت خيلي. بهترين سفر نامزدي ( البته اون موقع عروسي هم كرده بوديم اما انگار دوست دختر دوست پسر بوديم...
اغماء : الياس: ما به حدي از كمال رسيده ايم كه بد را از خوب تشخيص بدهيم و نيازي به رساله نداريم.( يعني اي مردم اگر تابع نعل به نعل مذهبيون نبوديد پس الياس هستين.) نيازي به گفتن نيست كه اين سريال مشابه فيلم وكيل مدافع شيطان با بازي تاريخي آلپاچينو (مخصوصا" در قسمت كفر گويي آخر فيلم ) است. اگر توجه كرده باشيد عكس او در اتاق رز روي ديوار است.
----------------------------------
( نظــــر بدهيــــــد . و در ياهو كامنت خود را كاملا" پيست كنيد. چون دوستان شاكي هستن كه كمنت مي نويسن و نمياد)
Some times I think God has such a blessing upon ume for all good things given …
But If he takes them away and gives pain instead ,Shall I be still thankful??? ( comment please)
Monday, October 1, 2007
هيچ كس مثل هيچ كس نيست
هيچ كس مثل هيچ كس نيست .
حسرت حال مردمان نخور .بسا كسان كه به حال تو اميدوارند.
مردم دو دسته اند . دسته اي كه مبتلا هستند و دسته اي مبتلا نيستند.
آن دسته اي كه مبتلا نيستند ممكن است هر لحظه مبتلا شوند . پس در حال نيك روزي به حال مبتلايان بينديشم كه خداوند در وقت ابتلا به ما كمك كند.
به كسي گفتند كه نيمي از عمرت را در فقر و نيمي را در غنا بسر خواهي برد . كدام يك را ابتدا مي خواهي؟ گفت نيمه غنا كه در آن به خلق كمك كنم . در نيمه فقر خدا بزرگ است . و خدا او را در نيمه عمر فقر، غني ساخت.
چشم پوشي از لذات باعث مي شود خداوند به انسان حكمت بدهد.
كدام لذات مباح و كدام گناه است؟ خود انسان به نيكي مي داند. اما گاه بايد محكي زد تا عيار اعمال روشن شود.گاهي بايد به آيينه اي نگاه كنيم : دل دوستي نيك كه در آن آينه عيبهاي خود را ببينيم . زيرا خيلي از عيوب خود را نيكي مي پنداريم .
بعضي چيز ها رو ميشه ديد و يا حس كرد اما نمي شه بيان كرد يعني در قالب جملات مفهموم نمي شوند. به اينا مي گن بصيرت ... همين ديگه ... حالا من نه بصيرت دارم و نه اين حرفها رو مي فهمم.